سعيد بن سرح (ابي سرح)











سعيد بن سرح (ابي سرح)



سعيد بن سرح جزو شيعيان و ارادتمندان علي عليه السلام در کوفه بوده که مورد خشم و غضب زياد بن ابيه حاکم کوفه قرار گرفت و ناچار به جلاي وطن شد و به امام حسن مجتبي عليه السلام پناهنده شد.

زياد وقتي از فرار او مطّلع شد، تمام اموالش را مصادره و برادر و فرزندان و همسرش را حبس کرد و خانه اش را نيز ويران نمود.

امام حسن مجتبي عليه السلام وقتي خبردار شد که زياد، خانه سعيد را خراب و اموالش را مصادره و بستگانش را حبس کرده، نامه اي به زياد نوشت: و او را متهم نمود که به سعيد آزار رسانده و خانواده را زنداني و اموالش را غارت نموده اي....

زياد چون نامه حضرت را قرائت کرد، خشمگين شد و پاسخ امام را به نحو ناشايست داد. آغاز نامه چنين است: «از زياد بن ابي سفيان به حسن بن فاطمه! اما بعد... من حاکم هستم و تو رعيتي....»

اين نامه حکايت از عمق رذالت و پستي زياد و دشمني او با علي عليه السلام و خاندانش دارد. امام مجتبي عليه السلام چون نامه زياد را خواند، لبخندي زد و موضوع را براي معاويه نوشت و نامه زياد را هم ضميمه آن کرد و به شام فرستاد. (چون طبق قرارداد صلح، معاويه و کارگزارانش حق نداشتند متعرض ياران و دوستان علي عليه السلام بشنوند لذا اين عمل، نقض پيمان به حساب مي آمد). و براي زياد هم فقط دو کلمه نوشت که چنين بود: «از حسن پسر فاطمه به زياد پسر سميه، اما بعد، همانا که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: فرزند از بستر و براي پدر است و براي زناکار سنگ است. و السلام.»[1] .

هنگامي که معاويه نامه اي را که زياد براي امام حسن عليه السلام نوشته بود، خواند، شام بر او تنگ شد و فوري نامه اي با عتاب و خطاب براي زياد نوشت:

اما بعد، حسن بن علي نامه تو را که در پاسخ نامه او در مورد ابن سرح نوشته بودي، براي من فرستاده است....

اينک چون اين نامه من به دست تو رسيد، آنچه از سعيد بن ابي سرح در دست داري، رها کن و خانه اش را بساز و اموالش را بر او برگردان و متعرض او مباش و من براي حسن - که بر او درود باد - نوشته ام که سعيد را مخير کند، اگر مي خواهد پيش او بماند و اگر مي خواهد به سرزمين خود برگردد و تو را هيچ تسلطي بر او نيست نه زباني و نه به گونه ديگر. اما اين که نامه ات براي حسن را به نام خودش با اضافه به نام مادرش نوشته اي و او را به پدرش نسبت نداده اي، حسن از کساني نيست که به او اهانت شود، اي بي مادر، مي داني که او را به چه مادر بزرگواري نسبت داده اي، مگر نمي دانستي که او فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله است و انتساب به او اگر مي دانستي و مي انديشيدي براي حسن افتخارآميزتر است.[2] .

معاويه، پايين نامه اشعاري هم نوشت که از جمله اين ابيات است:


أما حسنٌ فابنُ الذي کان قبلَه
اذا سار الموت حيث يسير


و هل يلد الرّئبال الا نظيره
و ذا حسنٌ شبه له و نظير[3] .


- همانا حسن پسر کسي است که پيش از او بود و چون حرکت مي کرد مرگ هم با او همراه بود.

- مگر شير ژيان جز مانند خود، چيزي مي زايد و اينک حسن شبيه و نظير همان شير است.







  1. اشاره به اين که تو از زنا به دنيا آمده اي وفرزند پدر نيستي و نسبت تو به ابوسفيان طبق فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله نابجا است.
  2. در شرح حال «زياد بن ابيه» ذکر اين نامه و جواب آن آمده است.
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج 16، ص 194 - 195.