زمزمه هاي عارفانه زيد در هنگام شهادت











زمزمه هاي عارفانه زيد در هنگام شهادت



کشي در کتاب رجال خود به نقل از «عبداللَّه بن سنان» از امام صادق عليه السلام روايت مي کند که حضرت فرمود: هنگامي که «زيد بن صوحان» در نبرد جمل هدف حمله سپاه دشمن قرار گرفت و مصدوم گرديد، اميرالمؤمنين عليه السلام سريعاً خود را به وي رساند و بر بالينش نشست و فرمود: «رحمک اللَّه يا زيد، قد کنتَ خفيف المؤنة عظيم المعونة؛ اي زيد، خدا تو را بيامرزد به راستي که مردي کم توقع اما پشتيباني بزرگ و ياوري توانمند بودي.»

زيد که هنوز رمقي در بدن داشت سر خود را قدري بلند کرد و گفت:

و به تو اي اميرالمؤمنين، خداوند جزاي خير عنايت فرمايد، پس به خدا سوگند نيافتم تو را جز اين که تو عالم به خدايي و جايگاه تو را در کتاب خدا (قرآن) بزرگ و حکيم يافتم و خوب مي دانم که در سينه شما چيزي جز حضور و تجلي خدا نيست، البته من کورکورانه به شما نپيوستم و از روي خودسري و ناداني وارد پيکار با دشمنان شما نشده ام، چرا که من خود از امّ سلمه - همسر پيامبر گرامي اسلام - شنيدم که گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: هر کس من مولاي اويم علي نيز مولاي اوست، خدايا دوستداران او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، ياران او را ياري کن و کساني که از حمايت و پشتيباني او امتناع مي ورزند، شکست و سرافکندگي عطا فرما.

سپس زيد در ادامه با اين زمزمه هاي عارفانه سخن خود را به پايان برد و گفت: «فکرهت و اللَّه أن أخذلک، فيخذلني اللَّه؛ اي علي، به خدا قسم، کراهت داشتم در ياري شما سستي و کوتاهي نمايم که مورد سرافکندگي و خذلان خداوند قرار گيرم.» اين را گفت و چشم از جهان بست و روح بلندش به عالم ملکوت پرواز کرد.[1] .







  1. رجال کشي، ص 66، ح 119؛ اختصاص مفيد، ص 79.