خردمندي زيد نزد معاويه در تبعيدگاه











خردمندي زيد نزد معاويه در تبعيدگاه



بلاذري مي نويسد: وقتي زيدبن صوحان و برادرش صعصعه و مالک اشتر و ديگران از طرف سعيد بن عاص والي کوفه و به دستور عثمان بن عفان به شام تبعيد شدند، ابتدا بر «عمرو بن زراره» وارد شدند و عمرو آنها را نزد معاويه برد، معاويه ابتدا آنان را مورد اکرام و احترام قرار داد؛ اما وقتي گفت و گو و مذاکره شروع شد بين مالک اشتر و معاويه سخنان تندي رد و بدل شد که معاويه به خشم آمد و دستور داد مالک اشتر را زنداني کردند. عمروبن زراره در مقام اعتراض برخاست و عمل معاويه را سرزنش نمود، معاويه دستور داد که او را هم زنداني کنند، ساير همراهان که وضع را چنين ديدند سکوت کردند و حرفي نزدند.

معاويه پرسيد: چرا شما چيزي نمي گوييد؟

زيد با زيرکي خاص خود که حکايت از کمال عقل و درايت داشت، گفت: «و ما يصنع الکلام إن کنّا ظالمين فنحن نتوب، و إن کنّا مظلومين فنحن نسألُ اللَّه العافية؛ سخن فايده اي ندارد، اينک اگر ما ستمکاريم، پس توبه مي کنيم و اگر مظلوميم از خدا عافيت مي طلبيم.»

معاويه تحت تأثير سخن زيد قرار گرفت و گفت: «يا ابا عايشه، انت رجل صدق؛ اي ابو عايشه، تو مرد راست گويي هستي.» پس به او اجازه داد که به کوفه بازگردد.

بلاذري در ادامه مي نويسد: معاويه نامه اي براي سعيد بن عاص والي کوفه نگاشت و در آن نامه از «زيد بن صوحان» تجليل به عمل آورد و چنين نوشت:

اما بعد، اي سعيد بن عاص، من اجازه بازگشت «زيد بن صوحان» را به منزلش در کوفه دادم؛ زيرا او را مردي با فضيلت و صداقت و برخوردار از روشي پسنديده يافتم، بنابراين تو نيز به او احسان کن و از اذيت به او خودداري نما و همواره با او به دوستي و محبت برخورد کن، او با من عهد بسته که ديگر از او بدي نبينيم.

زيد هنگام خداحافظي درباره زندانيان (مالک اشتر و عمرو بن زيد) ميانجگري کرد و معاويه پذيرفت و آنان را آزاد کرد.[1] اما هم چنان به رفتار بد عثمان و حاکم کوفه اعتراض کردند که اين بار به حمص تبعيد شدند.[2] .







  1. اعيان الشيعه، ج 7، ص 104.
  2. شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 134.