زياد در تعقيب خريت و همراهانش











زياد در تعقيب خريت و همراهانش



زياد پس از اجازه اميرالمؤمنين عليه السلام به منزل آمد و اصحاب خود را جمع کرد و آنان را از موضوع آگاه ساخت، و به همراه يک صد و سي تن از مردان جنگاور طايفه اش از شهر خارج شد و پس از اندک زماني به دير ابوموسي رسيد و منتظر رسيدن فرمان امام عليه السلام ماند.

پس از مدتي امام نامه اي به زياد نوشت و دستور داد که به سرعت به تعقيب خرّيت و يارانش بپردازد و از آنان بخواهد که نزد اميرالمؤمنين عليه السلام باز گردند و اگر قبول نکرده و زير بار نرفتند، با آنان پيکار نمايد.

حامل نامه عبداللَّه بن وائل بود که پس از کسب اجازه از امام بي درنگ به راه افتاد و نامه امام را به زياد رساند و خود نيز همراه او به سوي نِفَّر به راه افتاد، اما هنگامي که به نِفَّر رسيدند، مطلع شدند که خرّيت و يارانش از اين نقطه گذشته اند و به سوي منطقه جَرجَرايا[1] حرکت کرده اند، زياد و يارانش رد آنان را دنبال کردند تا به محلي به نام «مذار» رسيدند، معلوم شد که خرّيت و همراهشان زودتر به اين نقطه رسيده و يک شبانه روز در آن مانده و به اندازه کافي استراحت نموده اند، و همين که زياد و نيروهاي تحت امرش را مشاهده نمودند، در مقام فرار و ترک محل برآمدند.[2] .

ياران خرّيت با مشاهده زياد و همراهانش درصدد فرار بودند که در اين لحظه خرّيت پيش آمد و گفت: بگوييد ببينيم چه مي خواهيد بکنيد؟

زياد که مرد هوشمند و با تجربه اي بود گفت: مي بينيد که ما فعلاً خسته راه و کوفته سفريم و آنچه که ما براي آن آمده ايم، صلاح نيست که درباره اش آشکارا صحبت کنيم؛ بنابراين صبر کنيد تا ما هم قدري استراحت کنيم و بعد از آن، هر دو به اتفاق هم به کناري رفته و با هم صحبت مي کنيم، اگر تو صحبت هاي مرا به صلاح خود دانستي، آن را مي پذيري، و اگر ما سخنان تو را خيرخواهانه يافتيم، آن را قبول مي کنيم.

زياد با اين برخورد عاقلانه و گفت و گوي حکيمانه، آنان را مجاب کرد تا در آن محل بمانند تا چاره اي بينديشد؛ لذا خرّيت هم قبول کرد.

زياد پس از رفع خستگي ميان ياران خود ايستاد و گفت: تعداد ما تقريباً با تعداد نيروهاي خرّيت برابر است و تصور مي کنم که کار ما به جنگ انجامد؛ بنابراين صبور و مقاوم باشيد و از خود ضعفي نشان ندهيد.

زياد سپس با پنج نفر از يارانش به «خرّيت بن راشد» و يارانش نزديک شد و گفت: اي خرّيت، چه چيزي سبب شد که تو بر اميرالمؤمنين عليه السلام و نيز بر ما خشم گيري و راه خود را از راه ما جدا سازي و ما را تنها بگذاري؟

خرّيت گفت: من دوست شما را امام نمي دانم و راه و رسم شما را نمي پسندم. و خواستار بازگشت مسئله تعيين امام به شورا هستم.

زياد گفت:

واي بر تو، آيا مگر مردم بر امامت علي عليه السلام اجتماع نکردند و آيا فکر مي کني مردم بتوانند شخصي را براي امامت امت بيابند که مثل علي عليه السلام در خداشناسي و علم و فقاهت و آشنايي با سنت پيامبر صلي الله عليه و آله برابري کند؟ گذشته از اين که در قرابت و خويشاوندي نزديک با پيامبر خدا و سوابقِ درخشاني در جهاد في سبيل اللَّه کسي هم پاي او نيست.

خرّيت گفت: همان است که گفتم و سخن تو را قبول ندارم.

زياد در مقام دليل بر محکوميت خرّيت پرسيد: به چه جرمي زاذان - آن مرد مسلمان و بي گناه - را به قتل رسانديد؟

خرّيت گفت: من او را نکشتم، عده اي از يارانم او را به قتل رساندند.

زياد گفت: پس قاتلان او را به ما تحويل بده.

خرّيت گفت: قادر به چنين کاري نيستم و امکان ندارد.

زياد گفت: پس تو عامل اين قتل هستي، و در اين موقع زياد و خرّيت ياران خود را فراخواندند و در مقابل هم قرار گرفتند و بدين ترتيب جنگ شديدي شروع شد.

شدت جنگ به حدي بود که نيزه ها و شمشيرها کج شده و شکستند و اسبان و اشتران پي شدند و تعداد زخمي ها از حد معمول گذشت و دو نفر از ياران زياد شهيد شده و پنج تن از ياران خرّيت به قتل رسيدند و خود زياد هم مجروح شد.

چون شب فرا رسيد و تاريکي ميان آنها جدايي افکند، خرّيت از تاريکي شب استفاده کرد و با همراهانش فرار کرد، اما زياد به تعقيب آنها پرداخت. وقتي به بصره رسيدند، مطلع شدند که خرّيت بن راشد به اطراف اهواز گريخته است و در نقطه اي از آن ديار مستقر شده و عده اي از ياران و هم فکرانش هم به او پيوسته و تعدادشان حدود دويست نفر شده است؛ لذا نامه اي به امام نوشت و حضرت را از استقرار خرّيت با نيروهاي تازه نفس در حوالي اهواز مطلع نمود و خاطر نشان ساخت که فعلاً براي مداواي مجروحان توقف نموده و منتظر رسيدن دستور جديد از سوي شما هستم.

حضرت بلافاصله نامه اي فرستاد و ضمن تقدير از زياد و يارانش دستور بازگشت آنان به کوفه را صادر نمود. سپس «معقل بن قيس» را با دو هزار مرد جنگي براي سرکوبي خرّيت و يارانش را به تعقيب خرّيت بن راشد فرستاد.[3] .







  1. جرجرايا محلي است بين واسط و بغداد.
  2. جرجرايا محلي است بين واسط و بغداد.
  3. کامل ابن اثير، ج 2، ص 418؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 119؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 133. (تفصيل حرکت معقل بن قيس در تعقيب خريت بن راشد را در شرح حال «خريت» و به اختصار در شرح حال «معقل بن قيس» ملاحظه نماييد.