اتهامي كه زدوده شد











اتهامي که زدوده شد



در جنگ صفين رفتاري در مورد خالد بن معمر مشاهده مي شد که بيانگر حالت ترديد در حرکات و اعتقادش بود، لذا جمعي از افراد مي خواستند او را از امام عليه السلام و سپاه حق جدا سازند يا حداقل رفع ترديد و دغدغه خاطر او را نمايند. لذا در يکي از روزهاي جنگ صفين گروهي نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و عرضه داشتند: ما گمان مي کنيم که «خالد بن معمر سدوسي» با معاويه مکاتبه کرده است و بيم آن داريم که با او بيعت کرده و به او ملحق شود و ضربه اي به سپاه شما وارد سازد.

حضرت علي عليه السلام براي آن که اين اتهام ردّ يا اثبات شود و در ضمن خاطر اين گروه هم آسوده باشد، بلافاصله کسي را در پي خالد و تني چند از مردان شريف قبيله ربيعه (که خالد از همان قبيله بود) فرستاد و آنان را به حضور طلبيد و پس از حمد و ثناي الهي خطاب به گروه ربيعه فرمود:

اما بعد، اي گروه ربيعه، شما ياران من هستيد و دعوت مرا اجابت کرديد و مورد وثوق ترين مردم عرب نزد من مي باشيد، به من خبر رسيده که معاويه با اين دوست شما «خالد بن معمر» مکاتبه داشته، اينک او را با شما خواستم تا خود شما ميان من و او گواه باشيد و سخنان من و او را بشنويد و نظر بدهيد.

آن گاه به خالد فرمود:

اي خالد بن معمر، اگر آنچه از تو به من گزارش شده صحيح باشد، من خدا را و همه مسلماناني که اين جا حاضرند، گواه مي گيرم که تو در اماني به هر جاي عراق يا حجاز و يا سرزمين ديگري که زير سلطه و حکومت معاويه نباشد مي خواهي بروي، برو[1] و اگر بر تو دروغ بسته اند با سوگندهايي اطمينان آور، قلب هاي ما را به صدق گفتار خود مطمئن ساز و آرام ببخش.

خالد براي آن که به قلب امام و پيشوايش اطمينان بخشد، سوگند ياد کرد که بين او و معاويه هيچ نامه اي رد و بدل نشده و گزارش رابطه با معاويه کذب است. خالد بن معمر بدين ترتيب اتهام وارده را از خود دور ساخت و آن را به شدت تکذيب نمود و در معرکه جنگ نيز با دلاور مردي هايي که از خود بروز داد، ارادت و ايمان خود را به اميرالمؤمنين عليه السلام به اثبات رساند.

در اين ميان گروهي از قبيله ربيعه گفتند: «و اللَّه لو نعلم انه فعل لقتلناه؛ به خدا سوگند، اگر بدانيم خالد چنين کاري کرده و با معاويه مراوده اي دارد، او را مي کشيم.» بعد زياد بن خصفه از امير مؤمنان عليه السلام خواست که خالد را به سوگند موکد فراخواند که روزي خيانت نکند، امير المؤمنين عليه السلام نيز خالد را سوگند دارد و او هم قبول کرد.[2] .







  1. اين گونه آزادي و دموکراسي فقط در مکتب علي عليه السلام وجود دارد و در هيچ جاي دنيا و در هيچ مکتبي يافت نمي شود که فرمانده کل سپاه حاضر شود يکي از نيروهاي مهم و دلاورش و فرمانده بخشي از سپاهش از او جدا شود و به سلامت به هر جا که خواهد برود و فقط به او اجازه ندهد به دشمن ملحق شود تا کمکي بر ضد خود او باشد و از مکاتبه او با معاويه که در جبهه مخالف او قرار دارد، صرف نظر نمايد. کجايند مدعيان راه علي عليه السلام که نظاره کنند و دست از کينه و عداوت بردارند و نسبت به مخالفين خود مدارا کنند.
  2. وقعة صفين، ص 287؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 5، ص 225.