حريث بن جابر حنفي بكري











حريث بن جابر حنفي بکري



حُرَيث بن جابر حنفي بکري، از اصحاب علي عليه السلام[1] و از فرمانداران و حاکمان شرقِ کشوراسلامي از جانب حضرت بوده است. وي در زمان فرمانروايي اش در آن بلاد، دو دختر يزدجرد پادشاه ايران را به مدينه فرستاد و حضرت حسين عليه السلام يکي از دختران را که نامش «شهربانو» بود به ازدواج خود در آورد و امام چهارم حضرت زين العابدين عليه السلام از وي به دنيا آمد و دختر ديگر را محمد بن ابي بکر اختيار کرد و از او قاسم بن محمد بن ابي بکر به دنيا آمد. از اين رو فرزند محمد بن ابي بکر با امام زين العابدين عليه السلام پسر خاله هستند.[2] .

وي در صفّين حضور داشت و از شاعران اين جنگ به شمار مي رود. او امير و فرمانده نيروهاي بصره در صفّين بود.[3] در همين جنگ، با «عبيداللَّه بن عمر بن خطاب» به مبارزه پرداخت و او را به قتل رساند. اشعاري از «عبيداللَّه بن عمر»، «حريث بن جابر» و «صلتان عبدي» به جاي مانده است که دلالت بر اين امر دارد.[4] .

در جنگ صفين، پس از آن که جمعي به دستور معاويه قرآنها بر سر نيزه ها کردند و بعضي از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام مخالفت خود را با ادامه جنگ اعلام نمودند، حريث در حمايت از حضرت خواستار ادامه نبرد با معاويه شد و بعد از سخنان روشن گرانه حضرت علي عليه السلام برخي از رؤساي قبايل برخاستند و مطالي گفتند از جمله حريث برخاست و گفت:

ايها الناس، إنّ علياً لو کان خَلَفاً هذا الأمر لکان المَفزع إليه، فکيف و هو قائده و سائقه، و إنّه و اللَّه ما قَبِل من القوم اليوم الّا ما دعاهم إليه أمس، و...؛

«اي مردم! همانا علي عليه السلام جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله است، لذا فرمان و دستور با او است، در حالي که او پيشوا و فرمانرواي سپاه است، به خدا سوگند علي عليه السلام امروز چيزي از آنان قبول نمي کند، جز آن که ديروز همان را به آنها پيشنهاد داده بود و حال اگر بر آنان رد کند و خواسته آنها را نپذيرد شما با وي مخالفت مي کنيد و کسي که با علي مخالفت کند، او به جاهليّت بازگشته يا مغرور شده است، پس هرکس با ما مخالفت کند، بين ما و او چيزي جز شمشير نخواهد بود.[5] .

اين سخنان خالصانه وي که حکايت از ايمان او به راه و رسم اميرالمؤمنين عليه السلام داشت، در دل سپاهيان حضرت اثر نکرد و متأسفانه ماجراي حکميت به وجود آمد.







  1. رجال طوسي، ص 39، ش 26.
  2. ارشاد مفيد، ج 2، ص 137.
  3. وقعة صفّين، ص 205.
  4. ر. ک: همان، ص 299 و 300.
  5. ر. ک: همان، ص 485.