ماموريت سرّي و فداكاري حذيفه در جنگ خندق











ماموريت سرّي و فداکاري حذيفه در جنگ خندق



در جنگ خندق مشرکان با استمداد از قبايل هم پيمان، سپاه عظيمي را تدارک ديده و براي يک سره کردن کار اسلام و نابودي مسلمانان، شهر مدينه را مورد هجوم قرار دادند، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به توصيه سلمان فارسي رضي الله عنه دستور داد براي جلوگيري از ورود سپاه دشمن به داخل مدينه، خندق عظيمي به دور شهر حفر کرده و راه تعرّض دشمن را مسدود کنند.

به اين ترتيب مشرکان از دسترسي به مسلمانان و سيطره بر مدينه ناکام ماندند، امّا براي مدت مديدي پس از کشته شدن «عمرو بن عبدود» و مجروح شدن اميرمؤمنان علي عليه السلام هم چنان شهر را در محاصره داشته و منتظر بودند تا روزنه اي به درون مواضع مسلمانان بگشايند و شهر را تسخير کنند، مدت يک ماه محاصره به طول انجاميد و مردم مدينه به تنگ آمده و دشمنان نيز خسته شده بودند. به خاطر اين محاصره مردم مدينه دچار سختي فراوان شده بودند تا اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله از اصحاب خود خواست که يک نفر به ميان لشکر دشمن نفوذ کند و از آنان خبري بياورد، اما کسي حاضر نشد، حضرت علي عليه السلام هم (بر اثر ضربه عمرو بن عبدود) در بستر بيماري بود، لذا اين مأموريت به حذيفه سپرده شد.

حذيفه مي گويد: من آمدم و در حالي که توفان سختي مي وزيد و خيمه ها واژگون مي شد و آتش در بيابان پراکنده مي گرديد و ظرف هاي غذا سرنگون مي گشت. ناگهان شبح ابو سفيان را ديدم که بر مرکبش سوار بود و در ميان تاريکي فرياد مي زند: اي گروه قريش، هر کدام از شما دقت کند تا بغل دستي خود را بشناسد، مبادا بيگانه اي در ميان ما رخنه کرده باشد. من پيش دستي کردم و پيش از آن که از من سؤال شود، به کسي که کنارم بود، گفتم: تو کيستي؟ گفت: من فلاني هستم. ابوسفيان چون يقين کرد بيگانه اي در ميان آنها نيست، به ميان جمع آمد و گفت: اي گروه قريش! به خدا سوگند، اين مکان محل توقف شما نيست. شترها و اسب هاي ما هلاک شدند، يهود بني قريظه پيمان خود را با ما شکستند، اين باد و توفان هم چيزي براي ما نگذاشت. اين را گفت و با عجله سوار بر مرکب خود شد و به قدري عجله کرد که فراموش کرده بود دست هاي شترش را که بسته بود، باز کند لذا مرتب بر بدن حيوان تازيانه مي زد تا حيوان را به حرکت درآورد، اما چون بسته بود، حرکت نمي کرد.

در همين هنگام به نظرم رسيد، خوب است تيري را به چله کمان بگذارم و حساب او را برسم و به هلاکتش رسانم، همين که خواستم اين کار را انجام دهم، به ياد سخن پيامبر صلي الله عليه و آله افتادم که گفته بود: «بدون اين که کاري انجام دهي، فقط خبري از لشکر دشمن بياور.» لذا از کشتن ابوسفيان منصرف شدم و به اردوگاه لشکر اسلام بازگشتم تا گزارش خود را به عرض پيامبر صلي الله عليه و آله برسانم. رسول خدا صلي الله عليه و آله در حال نماز بود، همين که متوجه شد من بازگشته ام و سالمم، خوش حال شد و مرا در آغوش کشيد و عبايش را روي من انداخت و سپس سجده شکر به جاي آورد، بعد پرسيد: چه خبر؟ من گزارش خود را براي او باز گفتم.[1] .

حذيفه در اين مأموريت سخت و خطير وظيفه خود را به بهترين وجه انجام داد و توانست پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را با وضعيت دشمن آگاه سازد و دل آن حضرت را شاد گرداند.







  1. سفينة البحار، ج 1، ص 236، ماده حذف؛ بحارالأنوار، ج 20، ص 208.