معاويه و پاسخ هاي بي اساس
1 - من کشتن آنان را به صلاح امت ديدم و ماندنشان را مايه فساد و تباهي امت، لذا کشتن کسي که به صلاح امت باشد به مراتب از زنده نگاهداشتن او براي مردم بهتر است. 2 - من حجر و يارانش را نکشتم بلکه آنها که بر ضد ايشان شهادت دادند، آنان را کشته اند! 3 - زياد پسر سميه مرا به اين کار ناشايست وادار کرد. 4 - در پاسخي ديگر به عايشه که پرسيده بود، حلم و بردباري ابوسفيان در آن هنگام که حجر و يارانش را کشتي، کجا بود؟ معاويه به صورت تمسخر گفته بود: در آن موقع افراد بردباري چون مثل تو در مجلس من نبودند.[2] . به قول علامه اميني قدس سره همه اين جواب ها جز توهين به خدا و رسولش چيز ديگري نيست، آيا آن همه اندرزهاي قرآني و شريعت محمدي کافي نبود که او را از اين خونريزي باز دارد و از ريختن خون پاکان و صالحان منع نمايد، آيا معاويه در آن روزي که قاضي محکمه خداي تعالي است در برابر اين آيه شريفه چه پاسخي دارد که: «مَن يَقتُل مؤمناً مُتعمِّداً فجزاؤه جهنم خالداً فيها و غَضب اللَّه عليه و أعدَّ له عذاباً عظيماً»[3] . آيا معاويه در يوم الفصل و روزي که «يومٌ لا يَنفعُ مالٌ و لا بَنون» نه مال کارساز است و نه فرزند فايده اي دارد، چه خواهد گفت؟ و نيز در برابر اين آيه شريفه چه جواب قانع کننده دارد که مي فرمايد: «إنّ الذينَ يَکفرونَ بِآياتِ اللَّه و يَقتُلون النَبِّينَ بِغير حقٍّ وَ يقتُلون الذينَ يأمُرونَ بِالقسطِ مِن الناسِ فَبَشِّرهم بِعذاب أليم».[4] . آري حجر - سلام اللَّه عليه - با روي سفيد و قلبي مطمئن و نوراني به سوي خداي عالميان شتافت و با نيکي و پاکي و در حالي که هنور غل و زنجير بر دست و پاي او بود به شهادت رسيد و به هنگام پايان زندگي وضو گرفت و نماز خواند و اين سخنان تکاهنده را بر زبان آورد: لا تطلقوا عنّي حديداً، و لا تغسلوا عني دماً، و ادفنوني في ثيابي، فإنّي مخاصم، و في لفظ قال: فأنّا نلتقي معاوية علي الجادّة، و أبقت تلک الموبقة علي معاوية خزي الأبد؛ بندهاي آهنين را از من بر نداريد و با خونم مرا غسل دهيد و با همين لباس هايم مرا دفن کنيد؛ زيرا که من در حال پيکار و جهاد کشته مي شوم و در قيامت با معاويه به نبرد برمي خيزم؛ و در عبارتي ديگر به مأموران زندان و جلادان معاويه گفت: ما در راه صراط قيامت با معاويه ديدار خواهيم کرد و معاويه در آتش و خذلان ابدي باقي خواهد ماند.[5] . آري، اين پاکباختگان و راز و نيازکنندگان با خدا از شيعيان و مخلصان علي عليه السلام بودند که تا پاي جان ايستادند و از علي و راه او دست بر نداشتند، و راه و رسم حمايت از حق و عدالت را به ما آموختند. جزاهم اللَّه عن الاسلام و المسلمين خير الجزاء.
چون معاويه در برابر سيل اعتراض و انتقاد شخصيت ها و متفکران جامعه اسلامي نسبت به کشتن حجر و يارانش، نتوانست دليل قانع کننده اي ارائه دهد به توجيهات بي اساس و پاسخ هاي پوچ و واهي تمسک جست. اينک به چند نمونه از آن توجيهات اشاره مي کنيم:[1] .