زياد و جمع آوري شهود عليه حجر











زياد و جمع آوري شهود عليه حجر



زياد که قصدي جز کشتن حجر و يارانش در سر نداشت و تمام تلاش و همتش را در کتشن آنان به کار مي برد و چون به خاطر اماني که داده بود خودي نمي توانست آنان را بکشد، به ناچار بايستي راه ديگري را برود تا آن مردان حق به دست معاويه به شهادت برسند. لذا قبل از آن که زندانيان کوفه (حجر و يارانش) را به شام بفرستد چهار نفر از سران شهر و افراد بزرگ قبايل چون «عمرو بن حريث» رئيس يک چهارم کوفه و «خالد بن عرفطه» رئيس يک چهارم تميم و همدان و «قيس بن وليد» رئيس محله کنده و ربيعه و «بُردة بن أبي موسي» رئيس محله مذحج و اسد را جمع کرد و آنها را مجبور کرد طوماري درست کنند که «حجر بن عدي» با جمعي از فريب خوردگان، مردم را دور خود جمع کرده و آشکارا به خليفه سوم لعن و نفرين نموده و با اميرالمؤمنين معاويه بن ابي سفيان سر جنگ دارند و بر اين عقيده اند که خلافت و جانشيني پيامبر صلي الله عليه و آله از آن خاندان ابوطالب است و بس.

اما زياد چون شهادت اين چهار نفر را براي نابودي حجر و يارانش کافي نمي دانست، دستور داد مردم کوفه گرد آمدند و از ميان هفتاد نفر از قريش در کوفه که سابقه عداوت و دشمني با خاندان پيامبر داشتند، افرادي از جمله: عناق[1] بن شرحبيل تميمي و ديگري ابو بُرده فرزند ابو موسي اشعري امضا گرفت که حجر و يارانش آماده جنگ با معاويه هستند و جالب اين که عناق به حدي کينه اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله در دل داشت که گفت: اسم مرا در اول نامه بنويسيد. زياد پس از آن از کساني که ظاهراً در صلاح و دين داري معروف بودند و به امير مؤمنان عليه السلام علاقه اي نداشتند، مثل عمر سعد، شمر بن ذي الجوشن، شبث بن ربعي و زجر بن قيس و... که جمع شان به چهل و چهار نفر مي رسيد، امضا گرفت که حجر و يارانش با پسر ابوسفيان سر جنگ دارند.

پس از تکميل شدن طومارها و گرفتن شهادت ها، زياد بن ابيه خدا را شاهد و گواه گرفت که در کشتن و بريدن رگ کردن حجر و يارانش خواهد کوشيد.[2] زياد علاوه بر شاهدان، به جعل امضا پرداخت تا حجت را بر معاويه تمام کند.[3] .







  1. در تاريخ طبري کلمه «عناق بن شرحبيل» و در الغدير «عثمان بن شرحبيل» ضبط شده است.
  2. الغدير، ج 11، ص 47؛ ر. ک: تاريخ طبري، ج 5، ص 269 - 268؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص496.
  3. الغدير، ج 11، ص 47؛ ر. ک: تاريخ طبري، ج 5، ص 269 - 268؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص496.