دستگيري حجر و يارانش











دستگيري حجر و يارانش



زياد بن ابيه پس از مرگ مغيره به سال 51 هجري از جانب معاويه با حفظ سمت به حکومت کوفه منصوب شد و او هم حاکم بصره و هم حاکم کوفه بود، از اين رو شش ماه را در بصره و شش ماه ديگر سال را در کوفه حکومت مي کرد، و موقعي که در بصره به سر مي برد، عمرو بن حريث را به جانشيني خود انتخاب کرده بود. اما حجر بن عدي و جمعي از شيعيان مخلص اميرالمؤمنين عليه السلام در نبود زياد فرصت را مغتنم شمردند و آشکارا لعن بر معاويه را به زبان مي آوردند و از اطاعت عمرو بن حريث سر باز زدند.

جاسوسان فوراً اين خبر را به زياد گزارش کردند، زياد به محض اطلاع از اين موضوع به کوفه بازگشت. زياد با يک نقشه ماهرانه، توانست گروهي از هوادارن حجر را از او جدا سازد و اطراف حجر را خالي کند، لذا در چنين موقعيتي، به شداد رئيس پليس دستور داد، حجر را دستگير و طرفداران او را با شمشير از جلو راه بردار.

شداد به دستور زياد، با نيروهاي خود، با هواداران حجر به زد و خورد پرداخت و درگيري شديدي رخ داد، و جمعي مجروح و مصدوم شدند و عده اي فرار کردند، حجر پس از مقاومت بسيار چون ياران خود را اندک يافت دستور ترک مخاصمه داد تا جانشان محفوظ بماند و خود را هم پنهان نمود. چون زياد از دستگيري حجر عاجز شد «محمد بن اشعث»[1] را فرا خواند و به او گفت: يا بايد حجر را دستگير کني و تحويل دهي، يا تورا مي کشم. محمد بن اشعث مهلت خواست تا شايد حجر را دستگير و تحويل او نمايد، و زياد سه روز به او مهلت داد.

از جانب ديگر حجر بن عدي غلام خود را به نزد محمد اشعث فرستاد تا از زياد براي او و چند نفر از همراهانش امان بگيرد و قبل از هر تصميمي آنان را به نزد معاويه بفرستد، تا او هر چه خواست براي ايشان تصميم بگيرد.

محمد بن اشعث همراه گروهي که جرير بن عبداللَّه، عبداللَّه بن حارث، و حجر بن يزيد (حجر الشر) در ميان آنان بودند به نزد زياد رفتند و براي حجر امان گرفتند که براي او و يارانش مزاحمتي ايجاد نکند و او را به شام نزد معاويه بفرستد تا معاويه درباره او و همراهانش تصميم بگيرد. زياد به آنان پاسخ مثبت داد و در نتيجه حجر را به نزد زياد آوردند. سخناني بين او و زياد رد و بدل شد و در آخر زياد به او گفت: به خدا قسم، من بر بريدن رگ گردن تو شيفته ام!

حجر هم در پاسخ او گفت: تو به من امان بده تا نزد معاويه عقيده خود را بگويم. زياد خواسته او را پذيرفت و دستور داد تا او را زندان کردند، زياد گفت: اگر اين امان را نمي دادم بدون زدن گردنت از اين جا حرکت نمي کردم. اما وقتي حجر را از نزد زياد بيرون مي بردند با صداي بسيار بلند، فرياد برآورد: «اللّهم اني علي بيعتي لا أقيلها و لا أستقيلُها سماعَ اللَّه و الناس؛ بار خدايا، من بر همان بيعت سابق هستم نه از عقيده ام برگشته ام و نه برمي گردم، خدا و مردم بشنوند و بدانند.»[2] .

اما زياد پس از زندان کردن حجر، دستور داد تمام ياران حجر را دستگير نمودند و هر کدام را که مي آوردند قبل از آن که او را زنداني کنند با ضربات شلاق و يا سخنان موهن و رکيک از اين ياران باوفاي امير مؤمنان عليه السلام استقبال مي کردند و بعد آنها را در کنار حجر به زندان مي انداختند.[3] .







  1. محمد بن اشعث، از فرزندان اشعث بن قيس است و او هم مثل پدرش يک مسلمان وارسته و استواري نبود.
  2. تاريخ طبري، ج 5، ص 265 - 256؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 492 - 489؛ الآغاني، ج 17، ص 141 - 145.
  3. تاريخ طبري، ج 5، ص 265 - 256؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 492 - 489؛ الآغاني، ج 17، ص 141 - 145.