حجر بن عدي كنار بستر امام











حجر بن عدي کنار بستر امام



امام عليه السلام در مدت بيماري روزي به حجر بن عدي فرمود: «کيف لي بک إذا دعيت الي البراءة منّي فما عساک أن تقول؟ اي حجر، چه حالي خواهي داشت وقتي تو را به اعلان بي زاري از من بخوانند، چه خواهي گفت؟» حجر گفت: «و اللَّه لو قُطِعتُ بالسيف إرباً إرباً و اُضرم لي النار و اُلقيت فيها لآثرت ذلک علي البراءة منک؛ يا اميرالمؤمنين به خدا سوگند، اگر با شمشير قطعه قطعه ام کنند و آتش افروزند مرا در آن افکنند، دست از دوستي شما نخواهم کشيد و جز به مدح شما لب نخواهم گشود.»

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «وفَّقت لکل خير يا حجر، جزاک اللَّه خيراً عن أهل بيت نبيّک؛ خداوند تو را در نيل به همه خيرات موفق دارد و تو را از جانب خاندان پيامبرت پاداش نيکو عطا فرمايد.»

سپس در اين موقع امام عليه السلام شير طلب کرد و خورد، ناگهان يادش آمد که براي قاتلش ابن ملجم از اين شير چيزي نگذاشته و اظهار تأسف کرد و بعد فرمود: «ألا و انه آخر رزقي من الدنيا؛ آگاه باشيد همانا اين آخرين روزي من از دنيا بود.»

محمد بن حنفيه مي گويد: پدر مرا به خدا قسم داد که براي غذاي ابن ملجم هم شير ببرم و او را از شير، سيراب کنم! من اطاعت کردم و براي ابن ملجم شير بردم.[1] .

آري، در عالم هستي همواره جاي علي عليه السلام خالي است و تاريخ مانند او را نخواهد ديد که کسي تا دم مرگ با قاتلش چنين عمل نمايد!







  1. بحارالانوار، ج 42، ص 290.