حجر در مصاف با ضحاك بن قيس فهري











حجر در مصاف با ضحاک بن قيس فهري



پس از ماجراي غم بار حکميت به معاويه خبر رسيد که حضرت علي عليه السلام مجدداً آماده جنگ شده و به سوي شام لشکر کشي خواهد کرد، اين خبر او را به وحشت انداخت لذا به تمامي نواحي شام سفيراني اعزام نمود و مردم را براي جنگ ديگري با اميرالمؤمنين عليه السلام فرا خواند، و قبل از آن که نيروهاي متشکل خود را به سوي عراق و مقابله با سپاه امام عليه السلام حرکت دهد دست به کارهاي ايذائي و فرستادن افراد سخت دل و خونريز به جانب بلاد تحت فرمان حضرت امير عليه السلام زد تا با اين کار، دل شيعيان و علاقه مندان به آن حضرت را بلرزاند و در اراده و تصميم پيروان آن حضرت خلل ايجاد نمايد، بر اين اساس، ضحاک بن قيس را با سه تا چهار هزار نيرو به اطراف کوفه فرستاد و به او دستور داد تا هر جا که مي تواند پيشروي کند و به تمام افرادي که در اطاعت علي عليه السلام هستند حمله نمايد، اموال آنان را غارت نموده و حتي الامکان صبح در يک مکان و شب در مکان ديگري باشد. و سفارش اکيد کرد: چنان که به تو خبر دادند که نيروهايي از جانب علي به مقابله با تو مي آيد حتي الامکان از جنگ با آنها بر حذر باش و خود را درگير آنان نکن.

ضحاک - اين مرد خونخوار و قسي القلب - پيش روي کرد و به هر جا از اطراف کوفه دست يافت حمله برد و اموال مردم را غارت کرد و در منزل ثعلبيه (بين راه مکه و کوفه) بر حاجيان حمله کرد و کالاهاي آنان را به غارت برد و در بين راه کوفه و کربلا در محلي به نام «قُطقطانه» برادرزاده عبداللَّه بن مسعود به نام «عمرو بن عميس ذهلي» و همراهانش را گرفت و به قتل رساند.

وي در مدت کوتاهي با جنايات هولناک خود چهره تاريخ را سياه و ننگين نمود. چون اين خبر مولمه و وحشتناک به حضرت علي عليه السلام رسيد مردم را جمع نمود و براي آنان سخناني ايراد کرد و فرمود:

يا أهل الکوفه، اخرجوا الي العبد الصالح عمرو بن عميس، و الي جيوش لکم قد أُصيب منهم طَرَف، اخرجوا فقاتلوا عدوَّکم و امنعوا حريمکم إن کنتم فاعلين؛

اي مردم کوفه، اگر مي خواهيد کاري انجام دهيد، برخيزيد و به جايي که بنده صالح خدا، عمرو بن عميس و سپاهيان شما به قتل رسيده اند برويد و با دشمنان خود بجنگيد، و از حريم خود دفاع کنيد.

اما مردم کوفه با ضعف و سستي با سخنان و درخواست امام عليه السلام برخورد نمودند لذا حضرت باز خطاب به آنها فرمود:

و اللَّه لوددتُ أنّ لي بکل ثمانية منکم رجلاً منهم، و يحکم اخرجوا معي، ثم فرّوا عنّي ما بدالکم، فو اللَّه ما أکره لقاء ربّي علي نيّتي و بصيرتي، و في ذلک روح لي عظيم، و فرج من مناجاتکم و مقاساتکم؛

به خدا سوگند، دوست داشتم عوض هر هشت نفر شما[1] يک نفر از آنان با من بودند، واي بر شما، نخست با من بيرون آييد و بر فرض که مي خواهيد بگريزيد و پشيمان شديد بعد بگريزيد، به خدا سوگند من با همين نيت و بصيرت، خود از (کشته شدن) و ديدار خدا کراهت ندارم، بلکه در ملاقاتم با خدا گشايش و رحمت است و از دورويي با شما آسوده خواهم شد.

سپس امام عليه السلام از منبر فرود آمد و پياده حرکت کرد و تا به محلي به نام «غريّين» پيش رفت و در آن جا «حجر بن عدي» را فرا خواند وبراي او رايتي به فرماندهي چهار هزار تن آماده نمود، و او را به تعقيب ضحاک فرستاد.[2] .

ابن ابي الحديد درباره پي گيري حجر از ضحاک چنين نقل مي کند: چون حجر بن عدي از کوفه بيرون رفت وارد سماوه شد و با «امرء القيس بن عدي» از وابستگان رباب همسر حضرت سيدالشهدا عليه السلام روبرو شد، امرء القيس و بستگانش حجر را براي رسيدن به مقصد و راه هايي که در آن آب باشد (تا به زحمت نيفتند) راهنمايي کردند و حجر به سرعت در تعقيب ضحاک شتافت تا در نواحي تدمُر (يکي از شهرهاي باستاني شام) به ضحاک رسيد و در برابر او و نيروهايش مصاف داد و تعداد نوزده نفر از سربازان ضحاک را به هلاکت رسانيد و از ياران حجر تنها دو نفر به شهادت نايل آمدند، و چون شب فرا رسيد ضحاک و سپاهيانش از تاريکي شب استفاده کردند و از ترس نابودي از محل گريختند، و حجر فردا صبح که فرا رسيد اثري از ضحاک و نيروهايش را نيافتند.[3] .







  1. در الغارت، ص 423، چاپ استاد فقيد محدث ارموي آمده که حضرت فرمود: «عوض صد نفر شما يک نفر از آنان با من بودند».
  2. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 116.
  3. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 117.