حبيب و حمايت از مسلم بن عقيل











حبيب و حمايت از مسلم بن عقيل



چون نامه هاي اهل کوفه و دعوت هاي مکرر سران و بزرگان قبايل به امام حسين عليه السلام رسيد، حضرت سيدالشهدا عليه السلام «مسلم بن عقيل» پسر عموي خود را به عنوان نماينده خاص از مکه با نامه اي به شهر کوفه اعزام نمود. هنگامي که مسلم وارد کوفه شد و در خانه مختار منزل گرفت، شيعيان دسته دسته مي آمدند و وفاداري خود را نسبت به مسلم نماينده امام حسين عليه السلام اعلام مي نمودند.

مسلم بن عقيل در اين ميان، نامه امام عليه السلام خطاب به مردم کوفه را قرائت کرد، عده اي از بزرگان کوفه سخناني در حمايت از مسلم و آمدن حضرت سيدالشهدا عليه السلام ايراد کردند، نخست عابس شاکري برخاست و خطبه اي آتشين ايراد کرد و گفت:

فإنّي لا اُخبرک عن الناس، و لا أعلم ما في أنفسهم، و ما أغرُّک منهم، و اللَّهِ لاُحدّثنَّک عما أنا موطِّنٌ نفسي عليه و اللَّهِ لاَُجيبَنَّکم إذا دعوتم، و لاَُقاتلنَّ معکم عدوَّکم، و لأضربنَّ بسيفي دونکم حتي ألقي اللَّه، لا اُريد بذلک الاّ ما عند اللَّه؛

به راستي من نه از اين مردم به تو خبر مي دهم و نه از درون آنان آگاهي دارم، و نه از طرف آنان تو را فريب مي دهم، بلکه من فقط از باطن خود آنچه در انديشه ام مي باشد شما را با خبر مي سازم، به خدا سوگند هر گاه و بي گاه مرا صدا زنيد شما را اجابت خواهم کرد، و با دشمنانتان مي جنگم و جلو رويتان شمشير مي زنم تا دم مرگ و نفس آخر تا بلکه خداوند را ملاقات نمايم و در اين راه چيزي جز رضاي خدا را نمي طلبم.[1] .

البته عابس طبق همين سخنان عمل کرد و در کربلا آن قدر رشادت از خود نشان داد که دشمن نتواست در جنگ تن به تن او را از پاي درآورد تا آن که سرانجام عمر سعد فرمان داد او را سنگ باران کنند، و در زير سنگ هاي دشمن جان به جان آفرين تسليم کرد و پس از شهادتش سر از بدنش جدا نمودند.[2] .

و پس از سخنان عابس، حبيب بن مظاهر بپا خاست و رو به عابس کرد و گفت:

رحمک اللَّه، قد قضيتَ ما في نفسک، بواجز من قولک، ثم قال: و أنا و اللَّه الذي لا اله الاّ هو علي مثل ما هذا عليه؛

خداوند تو را رحمت کند اي عابس که آنچه به عهده خود داشتي با گفتاري کوتاه و موجز، به انجام رساندي، من هم به خدايي که جز او خدايي نيست به همان عقيده اي هستم که تو هستي و بر آن چه استواري، من نيز استوارم.[3] .







  1. ر. ک: تاريخ طبري، ج 5، ص 355؛ مقتل مقرم، ص 167؛ قاموس الرجال، ج 3،ص 97.
  2. تاريخ طبري، ج 5، ص 444 - 443.
  3. تاريخ طبري، ج 5، ص 444 - 443.