مناجات امام در نيمه هاي شب











مناجات امام در نيمه هاي شب



حبه عرني حديثي در مناجات نيمه شب حضرت علي عليه السلام، بدين مضمون نقل کرده است:

او مي گويد: شبي با نوف بکالي در صحن حياط دارالاماره کوفه خوابيده بوديم. بعد از نيمه شب ديديم اميرالمؤمنين علي عليه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حياط مي آيد، اما با حالتي غيرعادي، دهشت فوق العاده اي بر او مستولي است حتي قادر نيست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به ديوار تکيه داده و خم شد و با کمک ديوار قدم به قدم پيش مي آمد و با خود اين آيات 194 - 190 سوره آل عمران را قرائت مي کند.[1] .

حبه مي گويد: همين که امير مؤمنان عليه السلام اين آيات را به آخر رساند، مجدداً خواندن آيات را از سر گرفت و مکرر اين آيات را - در حالي که از خود بي خود شده بود و گويي هوش از سرش پريده بود - تلاوت کرد.

حبه و نوف هر دو در بستر خويش آرميده بودند و اين منظره عجيب را از نظر مي گذراندند؛ حبه مانند بهت زدگان خيره خيره مي نگريست. اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگيرد و مرتب گريه مي کرد تا اين که علي عليه السلام به نزديک خوابگاه ما رسيد و گفت: اي حبه، خوابي يا بيدار؟

عرض کردم: بيدارم يا اميرالمؤمنين، تو که از هيبت و خشيت خدا اين چنين هستي، پس واي به حال ما بيچارگان!

اميرالمؤمنين عليه السلام چشم ها را پايين انداخت و گريست، آن گاه فرمود:

يا حبّة، إن للَّه موقفاً و لنا بين يديه موقف، لا يخفي عليه شي ءٌ من أعمالنا انّ اللَّه أقرب إليّ و إليک من حبل الوريد، يا حبه إنه لن يحجبني و لا إيّاک عن اللَّه شي ء؛

اي حبه، همگي ما روزي در مقابل خداوند نگه داشته خواهيم شد و هيچ عملي از اعمال ما بر او پوشيده نيست. او به من و تو از رگ گردن نزديک تر است، هيچ چيز نمي تواند بين ما و خدا حائل شود.

آن گاه حضرت به نوف خطاب کرد: خوابي؟

نوف عرض کرد: نه يا اميرالمؤمنين، بيدارم و مدتي است که اشک مي ريزم.

حضرت عليه السلام فرمود:

يا نوف، ان طال بکائک في هذه الليلة مخافة من اللَّه عزوجل قرَّت عيناک غداً بين يدي اللَّه عزّوجل، يا نوف إنه ليس من قطرة قطرت من عين رجل من خشية اللَّه الّا أطفات بحاراً من النيران، يا نوف...؛

اي نوف، اگر امروز از خوف خدا زياد بگريي، فردا چشمت روشن خواهد شد. اي نوف، هر قطره اشکي که از خوف خدا از ديده اي بيرون آيد، درياهايي از آتش را فرو نشاند. اي نوف، هيچ کس مقام و منزلتش بالاتر از کسي نيست که از ترس خدا بگريد و به خاطر خدا دوست بدارد. اي نوف، آن کس که خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست مي دارد به خاطر خدا دوست بدارد، چيزي را بر دوستي خدا ترجيح نمي دهد، و آن کس که هر چه را دشمن مي دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از اين دشمني جز نيکي به او نخواهد رسيد. هرگاه به اين درجه رسيديد حقايق ايمان را به کمال دريافته ايد.

سپس حضرت اندکي ما را موعظه کرد و اندرز داد؛ آخرين جمله اي که گفت اين بود: «فکونوا من اللَّه علي حذر، فقد أنذرتکما؛ از خدا بترسيد، من به شما ابلاغ کردم.»

آن گاه حضرت از ما دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت.[2] .







  1. إنّ في خلق السّموات و الأرض و اختلافِ اللّيل و النَّهار لآياتٍ لاُولي الألباب؛ همانا در آفرينش حيرت آور و شگفت انگيز آسمانها و زمين و در گردش منظم شب و روز نشانه هايي است براي صاحبدلان و خردمندان». «الّذين يذکُرونَ اللَّهَ قياماً و قُعوداً و عَلي جُنُوبهم و يتفکَّرونَ في خَلْقِ السَّمواتِ و الأرض ربَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانک فَقِنا عَذابَ النَّار؛ آنان که خدا را در همه حال و همه وقت به ياد دارند و او را فراموش نمي کنند، چه نشسته و چه ايستاده و چه به پهلو خوابيده، و درباره خلقت آسمان ها و زمين در انديشه فرو مي روند: پروردگارا اين دستگاه با عظمت را به عبث نيافريده اي، تو منزّهي از اين که کاري به عبث بکني، پس ما را از آتش کيفر خود نگهداري کن». «رَبَّنا اِنَّک مَنْ تُدخِل النَّار فَقَد اَخْزَيتَهُ و ما للظّالِمينَ مِنْ اَنْصار؛ پروردگارا! هر کس را که تو عذاب کني و به آتش ببري بي آبرويش کرده اي، ستمگران ياراني ندارند». «رَبَّنا إنّنا سَمعنا مُنادياً يُنادي للإيمان اَنْ آمِنُوا بِربّکُم فآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَيئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الأبْرارِ؛ پروردگارا ما نداي منادي ايمان را شنيديم که به پروردگار خود ايمان بياوريد، ما ايمان آورديم، پس ما را ببخشاي و از گناهان ما درگذر، و ما را در شمار نيکان نزد خود ببر». «رَبَّنا و آتِنا ما وَعْدتَنا علي رُسُلک و لا تُحْزِنا يَومَ القيامَة اِنَّک لا تُخْلِفُ الميعاد؛ پروردگارا، آن چه به وسيله پيامبران وعده داده اي، نصيب ما کن، ما را در روز رستاخيز بي آبرو مکن، البته تو هرگز وعده خلافي نمي کني».
  2. بحارالانوار، ج 87، ص 201.