داستاني از راهب در مسير صفين











داستاني از راهب در مسير صفين



از اخباري که حبه عرني نقل مي کند، داستان بسيار جالبي است که در حرکت سپاه اميرالمؤمنين عليه السلام از کوفه به صفين اتفاق افتاده است.

او مي گويد: چون اميرالمؤمنين عليه السلام به محلي به نام «رقه» رسيد، در بليخ کنار فرات فرود آمد، راهبي از صومعه اي که آن جا بود، نزديک آمد و خدمت حضرت رسيد و گفت: پيش من کتابي است که آن را از نياکان خود به ارث برده ايم و آن را اصحاب عيسي بن مريم عليه السلام نوشته اند، آيا آن را خدمت شما عرضه بدارم؟

حضرت فرمود: آري.

راهب آن نوشته را خواند و مضمون نوشته دال بر بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و خلقيات پسنديده آن حضرت بود، مرد راهب پس از قرائت نوشته فوق، گفت: من همراه تو خواهم آمد و از شما جدا نخواهم شد تا هر چه بر سر تو آيد، بر سر من نيز بيايد.

اميرالمؤمنين عليه السلام لختي گريست و خداي را سپاس گزارد و گفت:

الحمد للَّه الذي لم أکن عنده منسياً، الحمد للَّه الذي ذکرني عنده في کتب الابرار؛

سپاس خداوندي را که مرا در نزد خود از فراموش شدگان قرار نداد و حمد خداي را که نام مرا در کتاب هاي بندگان خود و نيکوکاران ثبت نموده است.

سپس مرد راهب همراه حضرت علي به صفين آمد و در رکاب آن حضرت به شهادت رسيد و موقعي که اجساد شهدا را به خاک مي سپردند و هر گروهي به جست و جوي کشته هاي خود بودند، حضرت فرمود: پيکر آن مرد راهب را بجوييد و چون يافتند خود حضرت بر آن نماز گزارد و او را به خاک سپرد و چند بار براي او طلب مغفرت کرد و در آخر چنين فرمود: «هذا منّا اهل البيت؛ اين مرد از افراد خاندان ما اهل بيت است».[1] .







  1. شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 205.