جندب در صفين و نقل پيروزي بر فرات











جندب در صفين و نقل پيروزي بر فرات



از جرياناتي که «جندب بن عبداللَّه» پس از خلافت اميرالمؤمنين علي عليه السلام نقل مي کند، اين است که مي گويد: هنگامي که سپاه علي عليه السلام به صفين رسيد، سپاه معاويه قبلاً وارد شده بود و سربازان زيادي به فرماندهي «ابوالاعور سلمي» را مأمور فرات نموده بود تا مانع دسترسي سپاهيان عراق به آب شوند، لذا هر چه تلاش کرديم دسترسي به آب پيدا نکرديم و از طرفي هر چه دنبال جايي غير از محل محاصره بوديم که از فرات آب برداريم، ممکن نشد، از اين رو نزد امام عليه السلام شرفياب شده و از کم آبي شکايت کرديم.[1] .

در ادامه عبداللَّه بن عوف نقل مي کند: امام عليه السلام - به پيروي از سيره رسول اللَّه صلي الله عليه و آله در همه جا مي کوشيد که مشکل را بدون خونريزي برطرف سازد و با گفت و گو و مصالحه، مسئله خاتمه يابد، بر همين اساس - «صعصعة بن صوحان» را به نزد معاويه فرستاد. صعصعه نزد سپاه دشمن آمد و پيام امام را ابلاغ نمود، اما سرانجام او بدون اخذ نتيجه به خدمت امام عليه السلام بازگشت و ماجرا را به عرض رسانيد.[2] .

کم آبي و عطش، سپاه امام را تهديد مي کرد، و هاله اي از غم و اندوه چهره امام عليه السلام را فرا گرفته بود.[3] امام عليه السلام نقطه اي را که بايد مالک اشتر با نيروي خود موضع بگيرد، معين کرد و سپس در ميان انبوه لشکريان خود خطبه اي بسيار آتشين و حماسي خواند که سپاه اسلام يک جا آماده حمله به دشمن براي فتح شريعه فرات شدند.[4] .

سخنان مهيج و سرنوشت ساز امام عليه السلام از يک طرف، و فشار تشنگي از طرف ديگر، باعث شد که دوازده هزار نفر آمادگي خود را براي تسخير شريعه فرات اعلام کنند، اشعث با هنگ عظيم خود و مالک اشتر با هنگ سواره نظام نيرومندش، تکبيرگويان چنان به قلب سپاه دشمن در اطراف شريعه حمله کردند که در مدت بسيار کوتاهي آنان را از پيش راه برداشتند و نيروي اسلام وارد فرات شد به طوري که سم اسب هاي سواره نظام در آب فرات فرو رفت. در اين حمله، جمع زيادي از شاميان به هلاکت رسيدند و تنها هفت نفر به دست مالک اشتر و پنج نفر به دست اشعث کشته شدند و صفحه جنگ به نفع امير مؤمنان عليه السلام ورق زده شد و تمام شريعه در اختيار امام عليه السلام قرار گرفت.[5] .







  1. تاريخ طبري، ج 4، ص 569.
  2. شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 316.
  3. وقعة صفين، ص 166.
  4. نهج البلاغه، خطبه 51.
  5. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 324.