جميل بن کعب ثعلبي
علامه محسن امين از مدايني نقل مي کند: هنگامي که قواي معاويه، «جميل» را به اسارت گرفتند، او را نزد معاويه بردند. معاويه خطاب به وي گفت: خدا را شکر که بالاخره به چنگ ما افتادي، آيا مگر تو نبودي که در جنگ جمل، چنين گفتي و سرودي: أصبحت الاُمة في أمرٍ عجب قد قلتُ قولاً صادقاً غير کذب - به راستي که امت اسلام گرفتار امر عجبيبي شده است و سرانجام حکومت و خلافت از آن کسي خواهد شد که در اين جنگ پيروز گردد. - من اين سخنان را به گزاف نگفته ام و حتماً فردا جنگ، بزرگان عرب را در کام خود خواهد بلعيد.[1] . وي در پاسخ معاويه گفت: در اين مورد سخن مگو که سخن گفتنت نيز مصيبت است. معاويه گفت: چرا مصيبت است؟ چه نعمتي بالاتر از اين که خدا مرا بر مردي - علي عليه السلام - مسلط کرد که فقط در ساعتي، جمع زيادي از بهترين ياران و اصحابم را به قتل رساند؟ پس از اين سخنان، معاويه دستور داد که جميل را ببرند و گردنش را بزنند. در اين لحظه جميل دست به دعا برداشت، معاويه با شنيدن دعاي وي گفت: خداوند تو را بکشد اي جميل، زيرا مرا نفرين کردي و در نفرينت زياده روي کردي و هم چنين مرا دعا نمودي و در دعايت نيز افراط کردي. سپس دستور داد که او را آزاد کنند.[2] .
جميل بن کعب، از سادات ربيعه و از شيعيان و ياران اميرالمؤمنين عليه السلام بود که در جنگ جمل و صفين در رکاب آن حضرت شرکت داشت.
و الملک مجموعٌ غداً لِمَن غلب
إنّ غداً تهلک أعلام العرب