جرير نزد معاويه با نامه علي











جرير نزد معاويه با نامه علي



جرير، نامه امام عليه السلام را به شام برد و بر معاويه وارد شد، او پس از حمد و ستايش خدا گفت:

اي معاويه! بدان که اهل دو حرم (مردم مکه و مدينه) و مردم دو شهر بزرگ (کوفه و بصره)، و مردم حجاز، يمن، مصر، عمان، بحرين و يمامه، همگي با خلافت پسر عمويت علي بن ابي طالب بيعت کرده اند و تنها تو و اطرافيانت بيعت نکرده ايد، و اگر حرکتي از سرزمين آنها بر فرو شد همه شما را فرو مي برد، اينک من آمده ام که تو را به بيعت با اين مرد (علي عليه السلام) فراخوانم، و اين کار موجب هدايت و سعادت تو خواهد بود.[1] .

آن گاه نامه امير مؤمنان عليه السلام را تسليم معاويه کرد. سپس جرير بن عبداللَّه مطالبي جالب در شأن و منقبت حضرت علي عليه السلام و دعوت به وحدت و اجتناب از اختلاف و تفرقه با معاويه در ميان گذاشت و او را به بيعت با اميرالمؤمنين عليه السلام فراخواند.[2] .

نصر بن مزاحم مي گويد: معاويه پس از صحبت هاي جرير و خواندن نامه اميرالمؤمنين عليه السلام به جرير گفت: منتظر باش، من هم بايد در اين کار بنگرم و با مردم در اين باره مشورت کند. سرانجام معاويه با حيله و تزوير وامروز و فردا کردن جرير را در شام نگاه داشت و با سران بلاد به مذاکره و مکاتبه پرداخت تا حمايت آنان را براي جنگ با اميرالمؤمنين به بهانه اين که علي عليه السلام قاتل عثمان است، جلب کند. در اين بين، به عمروعاص نامه نوشت و او را به همکاري با خود فراخواند و در مقابل حکومت مصر را در صورت پيروزي به او واگذار نمود. با اتلاف وقت، جرير را از بردن پاسخ به کوفه باز داشت تا آن که وقت را بر حضرت علي عليه السلام تنگ کرد و نيروهاي خود را تقويت نمود و تمامي مردم شام را با خود يک صدا نمود که همه خواهان خون عثمان هستند.

آري، معاويه موقعي به نامه امام پاسخ داد که توانسته بود در اين فرصت امروز و فردا کردن نيروهاي زيادي براي خود جمع آوري کند.[3] جرير زماني به کوفه بازگشت که دير شده بود، چون معاويه در اين مدتي که از دادن پاسخ طفره رفت و امروز و فردا کرد، توانست شاميان را تا بن دندان مسلح نمايد و همگان را براي نبرد با آن حضرت آماده سازد.[4] .

پس از بازگشت ناموفق جرير از نزد معاويه، مالک اشتر به شدت از جرير انتقاد کرد، در نتيجه اين امر، او رنجيده شد و از امام بريد و همراه تني چند از اقوامش به سرزمين «قرقيسيا» که در ساحل فرات بود، فرار کرد و به آن جا پناهنده شد و گروهي از قبيله قسري که يکي از شاخه هاي بزرگ قبيله يجيله بودند به او پيوستند و در جنگ صفين شرکت نکردند و تنها از گروه او فقط نوزده نفر و از قبيله احمس که گروهي از بجيله بودند هفت صد نفر در صفين در رکاب حضرت عليه السلام شرکت کردند. و امام عليه السلام هم براي آن که ريشه اين کارها را بسوزاند، دستور داد خانه جرير و همفکر او «ثوير بن عامر» را که به جرير ملحق شده بود، ويران کنند تا درس عبرتي براي ديگران باشد.[5] جرير در سال 54 هجري در شرات (اطراف عسفان ناحيه اي بين دمشق و مدينه) از دنيا رفت.[6] .







  1. شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 75؛ وقعة صفين، ص 28؛ الامامة و السياسه، ج 1، ص 847.
  2. ر. ک: وقعة صفين، ص 34.
  3. ر. ک: وقعة صفين، ص 33 - 27؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 78 - 74.
  4. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 116 - 115؛ وقعة صفين، ص 560.
  5. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 116 - 115؛ وقعة صفين، ص 560.
  6. سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 384؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 118.