بريده و اعتراض به خلافت ابوبكر











بريده و اعتراض به خلافت ابوبکر



هنگامي که اميرالمؤمنين علي عليه السلام مشغول غسل و کفن پيکر مطهر رسول خدا صلي الله عليه و آله بود. جمعي در سقيفه بني ساعده اجتماع کردند و با ابوبکر بيعت کردند، «بريدة بن حصيب» در آن روز در مدينه نبود (چون از پرچم داران سپاه اسامه در بيرون شهر بود)[1] به محض ورود به شهر با خبر شد که مردم با ابوبکر بيعت کرده و او را به جانشيني پيامبر صلي الله عليه و آله برگزيده اند. فوراً به منزل «عمران بن حصين» رفت و به او گفت: اي عمران، ديدي مردم آن چه از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله درباره علي عليه السلام در باغ و بستانِ بني فلان از انصار شنيده بودند، چه زود فراموش کردند! آيا يادت هست که در آن باغ هر کس وارد مي شد و به رسول خدا صلي الله عليه و آله سلام مي کرد، حضرت پس از جواب سلام، به او مي فرمود: «سلّم علي اميرالمؤمنين، علي بن أبي طالب؛ بر علي بن ابي طالب که امير مؤمنان است، سلام کن.» همه سلام کردند و کسي جز «عمر بن خطاب» اعتراض نکرد که: آيا اين سلام بر علي عليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين به دستور خداست يا به دستور رسول خدا؟ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «بل من اللَّه و من رسوله؛ اين دستور هم از جانب خداست و هم از جانب رسول خداست.» اي عمران، آيا اين داستان را به ياد داري؟

عمران گفت: آري چنين روزي را به ياد دارم.

بريده گفت: پس اکنون برخيز با هم نزد ابوبکر برويم و سؤال کنيم: آيا پس از اين داستان، خبر و دستور جديدي از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيده است که ما از آن بي خبريم؟ چرا که اگر او خبري را نشنيده باشد، به پيامبر دروغ نمي بندد و به ما نيز دروغ نمي گويد.

بريده و عمران با هم نزد ابوبکر رفتند و موضوع سلام بر اميرالمؤمنين علي عليه السلام در باغ يکي از انصار را يادآور شدند و گفتند: در آن روز خودت به علي عليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين سلام کردي، ديگر سزاوار نيست کس ديگري بر او امارت و حکومت کند! آيا بعد از آن، دستور جديدي از پيامبر شنيده اي که ما از آن بي خبريم؟

ابوبکر تصديق کرد که آن روز را به ياد مي آورم.

بريده گفت: بنابراين چگونه کسي سزاوار حکومت بر اميرالمؤمنين است با اين که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله او را امير بر مؤمنان قرار داده است؟

ابوبکر گفت: راست مي گوييد، اما مسلمانان مرا انتخاب و با من بيعت کرده اند و من هم از رأي آنها پيروي مي کنم.

بُريده گفت: «و اللَّه ما ذلک لک و لا للمسلمين خلاف رسول اللَّه صلي الله عليه و آله؛ نه، سوگند به خدا براي شما و ديگر مسلمانان سزاوار نيست که با پيامبر مخالفت کنيد، بايد امامت و ولايت را به علي بن ابي طالب عليه السلام واگذار کنيد.» چون سخن به اين جا رسيد، ابوبکر گفت: بايد با عمر در اين باره مذاکره کنيم. وقتي عمر آمد، گفت [درست است، اما]: «لا يجتمع النبوة و الملک في اهل بيت واحد؛ هيچ گاه نبوت و سلطنت در يک خانواده جمع نمي شود!»

بريده که مردي دانا و پرجرأت در گفتار بود، گفت: اي عمر، چرا بر خلاف منطق قرآن سخن مي گويي؟ مگر نمي داني خداوند اين ادعاي تو را اشتباه و خطا خوانده و مي فرمايد: «أَم يَحسُدونَ الناسُ علي ما آتاهُمُ اللَّه مِن فَضْلِه فَقَد آتَيْنَا آلَ إبْراهِيمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَيْناهُم مُّلْکاً عَظِيماً».[2] .







  1. شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 160.
  2. نساء 4، آيه 54 «آيا مردم حسد مي ورزند که خداوند از فضل خويش به آنان (پيامبران) عطا فرمايد؟! همانا ما به خاندان ابراهيم کتاب و دانش و نيز حکومت بزرگي عطا کرديم».