اطاعت اويس از مادر











اطاعت اويس از مادر



اويس زماني که در يمن به سر مي برد، از راه شترباني امرار معاش مي کرد. در يکي از روزها دلش هوايِ پيامبر را کرد، لذا تصميم گرفت به مدينه رفته و رسول خداصلي الله عليه و آله را زيارت کند. آن گاه از مادرش اجازه خواست تا براي ديدار با پيامبر روانه سرزمين حجاز شود، مادرش ضمن اجازه ياد آور شد که: هر گاه به مدينه رسيدي، بيشتر از نصف روز توقف نکن و بي درنگ به وطن خود برگرد. وي از طي مسافت بسيار طولانيِ ميان يمن و حجاز سرانجام به مدينه رسيد و به خانه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وارد شد؛ از قضا در آن روز رسول خداصلي الله عليه و آله در مدينه تشريف نداشتند. اويس با وجود خستگي راه و نبود پيامبرصلي الله عليه و آله دستور مادرش را فراموش نکرد و به اهل خانه پيامبرصلي الله عليه و آله چنين گفت: سلام مرا به رسول خدا صلي الله عليه و آله برسانيد و بگوييد مردي از يمن، براي زيارت شما آمده بود؛ امّا از مادرش اجازه توقف، بيش از نصف روز را نداشت لذا نتواست بماند. اويس اين را گفت و رهسپار ديار خود شد.

وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله به منزل بازگشت، فرمود: آيا کسي به خانه ما آمده بود؟ گفتند: آري، شترباني از يمن به نام «اويس قرني» آمده بود. بر شما سلام و درود فراوان فرستاد و به سرزمين خود بازگشت. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: آري، اين نور اويس است که اکنون در خانه به يادگار مانده است.[1] .







  1. ناسخ التواريخ، امير المؤمنين عليه السلام، ص 176.