سپردن امانت پيامبر به علي











سپردن امانت پيامبر به علي



«عمر بن ابي سلمه» از مادرش نقل مي کند که او گفت: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله با علي عليه السلام به خانه ما تشريف آوردند. پيامبر صلي الله عليه و آله پوست گوسفندي طلب کرد و مطالبي روي آن نوشت، (چون پيامبر صلي الله عليه و آله نوشتن نمي دانسته حضرت املا مي کرده و علي عليه السلام آن را مي نوشته است) به طوري که همه آن پوست از نوشته پر شد، سپس آن نوشتار را به من داد و فرمود: «پس از من هر که با اين نشانه ها آن را از تو طلب کرد به او مي دهي.»

روزگار سپري شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله رحلت کرد و ابوبکر به خلافت رسيد، مادرم گفت: پسرم به مسجد برو و هر چه شد، به من خبر بياور. من به مسجد رفتم. ابوبکر بالاي منبر رفت و خطبه خواند و بعد به منزل برگشت. روزها و سال ها گذشت تا «عمر بن خطاب» به خلافت رسيد. مادرم همان ماموريت را به من داد، و عمر هم خطبه خواند و به منزلش رفت و همين طور با شروع خلافت عثمان اين کار را کردم تا آن که پس از قتل عثمان، مردم با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت کردند. باز هم به گفته مادرم به مسجد رفتم؛ اما پس از آن که علي عليه السلام خطبه خواند از منبر پايين آمد، مرا طلبيد و فرمود: «برو از مادرت اجازه بگير، مي خواهم او را ملاقات کنم.»

من نزد مادرم آمدم و پيام اميرالمؤمنين عليه السلام را به او رساندم. او گفت: من هم منتظر او بودم. علي عليه السلام وارد شد و فرمود: «ام سلمه، آن امانت را با اين نشانه ها به من بده.» مادرم برخاست از ميان صندوق خود، صندوق کوچکي بيرون آورد و امانتي را که رسول خدا صلي الله عليه و آله نزد او گذاشته بود - تا تحويل جانشينش دهد به شرطي که نشانه هاي آن را بدهد - به علي عليه السلام داد. سپس به من گفت: پسرم، دست از علي برمدار که پس از پيامبر، امامي جز او سراغ ندارم.[1] .







  1. بحارالانوار، ج 26، ص 49.