قضاوت امام در زناي دسته جمعي











قضاوت امام در زناي دسته جمعي[1]



.

يکي از مواردي که اصبغ بن نباته نقل مي کند، قضاوت جالبي است که از اميرمؤمنان علي عليه السلام در عصر خلافت عمر بن خطاب شاهد بوده و نقل کرده است، او مي گويد: در عصر حکومت و خلافت عمر بن خطاب پنج نفر را که در يک عمل زنا شرکت کرده بودند به محضر دادگاه آوردند، عمر پس از آن که جرم هر پنج نفر در ارتکاب زنا ثابت شد، دستور داد بر هر کدام از آنان صد ضربه شلاق به عنوان حدّ الهي جاري کنند. اميرالمؤمنين عليه السلام که در آن مجلس حاضر و ناظر بود خطاب به عمر فرمود: «يا عمر، ليس هذا حُکمهم؛ اي عمر، حکم اينها صد ضربه شلاق نيست.» عمر ناچار شد حکم آن پنج گناهکار را به عهده حضرت علي عليه السلام بگذارد!

اصبغ مي گويد: اميرالمؤمنين طبق موازين الهي دستور داد يکي از آن پنج نفر را به قتل برسانند و دومي را سنگسار کنند و سومي را يک صد ضربه شلاق بزنند و چهارمي را پنجاه ضربه شلاق و پنجمي را تعزير[2] نمايند.

حضرت در پاسخ علت حکم خويش فرمود:

اما الأول: فکان ذميّاً فخرج عن ذِمَّته لم يکن له حدٌّ الاَّ السيف، و أمّا الثاني: فرجلٌ مُحصِنٌ کان حدّهُ الرَّجم، و اما الثالث: فغيرُ مُحصِنٍ حدّه الجلد، و أمّا الرابع: فعبدٌ ضربناه نصفَ الحدّ، و أمّا الخامس: مجنونٌ مغلوبٌ علي عقله؛

اما اولي چون ذمي و در پناه اسلام بود با اين عمل شنيع خود از پناه اسلام خارج شد، حدي به غير از شمشير براي او نيست و محکوم به مرگ است؛ اما دومي مسلماني بود که همسرش در اختيارش بود و زنا کرد حکم او سنگسار است؛ اما سومي مسلماني بود که همسرش در اختيارش نبود، لذا حد او يک صد ضربه شلاق است؛ اما چهارمي چون عبد بود حد او نصف حدّ حر است يعني پنجاه ضربه شلاق؛ و اما پنجمي ديوانه اي بود که عقلش نمي رسيد، لذا حکم او تعزير است.[3] .

و مواردي ديگر اصبغ از امام عليه السلام نقل حديث کرده است که در اين جا به نمونه هاي فوق بسنده نموديم.







  1. قانون اسلام در کيفر زنا بستگي به اوضاع و احوال و نيز ارتکاب کننده آن دارد و مرتکبين گناه زنا، در شرايط مختلف کيفر مختلف دارند، چنانچه در حديث مورد بحث به اين اختلاف اشاره دارد.
  2. تعزير نوعي تنبيه است که ممکن است زندان، جريمه مالي و شلاق باشد که تعداد شلاق تعزير کمتر از تعداد شلاق «حدّ» است و با نظر قاضي دادگاه، مقدار و نوع تعزير قابل تغيير است.
  3. تهذيب الاحکام، ج 10، ص 50، حديث 188.