نامه امام به اشعث و فراخواني او به كوفه











نامه امام به اشعث و فراخواني او به کوفه



اميرالمؤمنين عليه السلام پس از پايان پيروزمندانه جنگ جمل، به کوفه آمد و به تمامي استانداران و فرمانداران بلاد نامه نوشت و آنها را به اطاعت از خود و اجراي احکام اسلام فراخواند، از جمله براي «اشعث بن قيس» که از زمان خلافت عثمان به استانداري آذربايجان باقي مانده بود، نامه اي نوشت که بخشي از آن نامه که بسيار جالب و براي همه حاکمان در هر دوره و زماني کارساز است، چنين است:

و إنّ عَمَلک ليس لک بِطُعْمَة ولکنّه في عُنُقک أمانة، و أنت مُستَرعيً لِمن فوقَک، ليس لک أن تَفتات في رعيَّةٍ و لا تُخاطِرَ الاّ بِوَثيقةٍ، و في يديک مالٌ من مالِ اللَّه عزوجلّ، و أنت مِن خُزّانهِ حتي تُسَلِّمَهُ إليَّ، و لَعلِّي ألّا أکونَ شرَّ وُلاتک لک، والسلام؛

اي اشعث، بدان که حکومت و عمل تو طعمه اي براي رزق و روزي تو نيست، بلکه امانت و سپرده اي برگردن توست و تو نسبت به کسي که بالاتر از توست مسئولي، تو را نمي رسد که در کار رعيت به ميل خود رفتار نمايي و نمي تواني دست به کار بزرگي بزني مگر با احتياط و به اعتماد امر و فرماني که به تو رسيده باشد. در نزد تو مال و دارايي خداوند بسيار است، و بدان تو خزانه دار اموال خدايي تا آنها را به من تسليم نمايي و اميد است من بدترين والي ها و فرماندهان براي تو نباشم، والسلام.

اين نامه را عبيداللَّه بن ابي رافع در شعبان سال سي و شش هجري نوشته است.[1] .

به نقل ابن ابي الحديد، ابتداي نامه امام عليه السلام به اشعث چنين بوده است: اي اشعث، اگر سستي هايي در کارت نبود بر آنهايي که قبلاً خليفه شناخته شدند، مقدم بودي، اينک اگر تقوا و پارسايي پيشه کني، بعضي از کارهايت، جبرانِ برخي ديگر را خواهد نمود، سپس بدان که مردم با من بيعت کردند، ولي طلحه و زبير بدون جهت بيعت با مرا شکستند و عايشه را تحريک کردند و در بصره پرچم مخالفت برافراشتند، و هر چه آنها را پند دادم، گوش ندادند تا با آنها وارد جنگ شدم (جنگ جمل)، و آنها را مغلوب نمودم و با بقيه هم به احسان و نيکي عمل کردم، تو هم خيال نکن که اين حکومت طعمه اي براي روزي تو است... تا آخر نامه که در بالا ذکر شد.[2] .







  1. نهج البلاغه، نامه 5.
  2. شرح ابن ابي الحديد، ج 14، ص 33.