گفتگوي ابو الاسود با سران ناكثين











گفتگوي ابو الاسود با سران ناکثين



هنگامي که خبر حرکت طلحه و زبير و عايشه و سپاهيان آنها به عثمان بن حنيف (والي اميرالمؤمنين در بصره) رسيد که در «حضر ابي موسي» نزديکي بصره اردو زده اند، فوري دو شخصيت بزرگ بصره «ابو الاسود دوئلي» و «عمران بن حصين» را نزد عايشه فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها آگاه شود.

ابو الاسود نخست نزد عايشه رفت و از او پرسيد: هدف شما از لشکرکشي چيست؟ عايشه موضوع خون خواهي عثمان را مطرح کرد.

ابو الاسود گفت: کسي از قاتلان عثمان در بصره نيست.

عايشه گفت: راست مي گويي قاتلين عثمان در مدينه و همراه علي بن ابي طالب هستند؛ اما من آمده ام تا مردم بصره را براي جنگ با علي بن ابي طالب آماده کنم؛ آيا چگونه از تازيانه عثمان بر شما خشمگين باشم ولي از شمشيرهاي شما بر عثمان به خشم نيايم؟

ابو الاسود گفت: تو را با تازيانه و شمشير چه کار؟ و باز افزود: تو بايد به دستور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در خانه بماني و بيرون نيايي، و مشغول تلاوت قرآن باشي، جنگ و جهاد بر زنان روا نيست و خون خواهي کسي هم بر عهده زنان گذاشته نشده است و به علاوه علي به عثمان از تو سزاوارتر و از لحاظ خويشاوندي نزديک تر است؛ زيرا هر دو از نسل عبد مناف هستند.

عايشه گفت: من از اين راهي که آمده ام، باز نمي گردم و کاري را که براي آن آمده ام، انجام مي دهم. سپس از ابو الاسود پرسيد: آيا مي پنداري کسي اقدام به جنگ با من خواهد کرد؟

ابو الاسود گفت: آري به خدا سوگند، جنگي که سست ترين آن هم بسيار شديد خواهد بود.

ابو الاسود چون ديد نصيحت و گفت و گوهايش با عايشه مؤثر واقع نشد، برخاست و با «عمران بن حصين» پيش زبير رفت و او را نيز نصيحت کرد و گفت: اي زبير (اي ابا عبداللَّه)، مردم هنوز به ياد دارند که در جريان بيعت با ابوبکر آن روز تو شمشير به دست داشتي و مي گفتي هيچ کس براي خلافت سزاوارتر از پسر ابي طالب نيست و اکنون اين حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟!

زبير نيز سخن از خون خواهي عثمان به ميان آورد.

ابو الاسود پاسخ او را داد و گفت: تو خوب مي داني که عثمان در بصره کشته نشده است تا در اين جا خونش را مطالبه کني؟ و نيز تو بهتر از ما قاتلان او را مي شناسي! و به ما خبر رسيده که تو با طلحه و عايشه، مردم را در قتل عثمان تشويق مي کرديد، اکنون براي چه به دنبال قاتلين او مي گرديد. آيا مگر در شوراي خلافت، بيعت با علي عليه السلام با رضايت تو نبود که امروز آن را نقض مي کني؟

زبير که پاسخ مناسبي نداشت، گفت: پيش طلحه برو، ببين چه مي گويد!!

سپس ابو الاسود و عمران با طلحه ملاقات کردند و در گفت و گوي با او دريافتند که او براي جنگ از عايشه و زبير مصمم تر است. از اين رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن حنيف (استاندار وقت) رساندند و يادآور شدند که براي مقابله با ناکثين کمر همت ببندد.

عثمان بن حنيف به مکه و مدينه سوگند ياد کرد که مي جنگم و کارزار را پي مي گيرم، لذا دستور داد منادي ندا دهد که مردم سلاح ها را بردارند و آماده کارزار و جنگ شوند.[1] .







  1. ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 9، ص 313 و ج 6، ص 226 ؛ الجمل، ص 274 و با کمي تفاوت تاريخ طبري، ج 4، ص 461.