اسود بن قطبه











اسود بن قطبه



اسود بن قطبه از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام بود. و او از رؤساي سپاه حلوان از ايالات فارس و مورد توجه حضرت بوده است،[1] لذا اميرالمؤمنين به وي نامه اي نوشته که داراي محتواي بسيار بالا و براي سران حکومت، استانداران و واليان مفيد و کارساز است لذا در اين جا متن نامه حضرت و ترجمه آن را نقل مي کنيم:

اما بعد، فإنّ الوالي إذا اختلفَ هواهُ مَنعهُ ذلک کثيراً من العدلِ، فَليکُن أمرُ النّاس عندک في الحقّ سواءً؛ فإنّه ليس في الجَورِ عِوَضٌ مِن العَدلِ، فاجتَنِب ما تُنکِرُ أمثالَهُ، و ابتذِلْ نَفسَک فيما افترضَ اللَّهُ عليکَ، راجياً ثوابه، و متخوِّفاً عِقابَهُ.

وَ اعلَم أنّ الدنيا دارُ بَليّةٍ لم يفرغ صاحِبُها فيها قطُّ ساعةً إلا کانَتْ فَرغَتُه عليه حسرةً يوم القيامة، و أنّه لن يُغنِيکَ عن الحقِّ شي ءٌ أبداً؛ و مِن الحقِّ عليک حِفظُ نَفسِک، و الإحتسابُ علي الرعيّة بِجُهدکَ، فإنّ الّذي يَصِلُ إليکَ من ذلک أفضلُ من الّذي يَصِلُ بِکَ، و السَّلامُ.

اما بعد، زمامدار اگر دنبال هوا و هوس هاي پي در پي خويش باشد، بيشتر او را از عدالت باز مي دارد؛ بنابراين امور مردم از نظر حق بايد نزد تو مساوي باشد، چرا که هيچ گاه جور و ستم جانشين عدالت نخواهد شد، از آن چه براي خود نمي پسندي، اجتناب کن و نفس خويش را در برابر آن چه خداوند بر تو واجب ساخته به اميد ثوابش و هم چنين از ترس کيفرش به خضوع و تسليم وادار!

اي اسود، بدان دنيا سراي آزمايش است که هر کس ساعتي در آن فراغت يابد و دست از کار بکشد، همين ساعت بيکاري، موجب حسرت و پشيماني او در قيامت خواهد شد. و بدان که هيچ چيز تو را از حق بي نياز نخواهد ساخت. از جمله حقوقي که بر تو فرض و واجب است کنترل هوس هاي خويش، مواظبت رعايا و رسيدگي توأم با تلاش به کارهاي آنهاست. در اين راه آن چه از منافع عايد تو مي شود، براي تو از مشکلات و ناراحتي هايي که متحمل مي گردي، به مراتب سودمندتر است، و السلام.[2] .

البته ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد: من به نسب «اسود بن قطبه» وقوف نيافته ام و گمان دارم که وي «اسود بن زيد بن قُطبة بن غنم انصاري» از قبيله بني عُبيد بن عدي باشد، و ابو عمر بن عبدالبر در کتاب استيعاب وي را از کساني به شمار آورده که در غزوه بدر حضور داشته است.[3] .







  1. شرح ابن ابي الحديد، ج 17، ص 145.
  2. نهج البلاغه، نامه 59.
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج 17، ص 145.