اسماء ناظر شهادت حضرت فاطمه











اسماء ناظر شهادت حضرت فاطمه



باز اسماء نقل مي کند: هنگامي که وفات حضرت زهرا عليها السلام فرا رسيد، به من سفارش کرد، از آن کافوري که جبرئيل براي پدرم آورد و سه قسمت کرد (يک قسمت براي خودش و يک قسمت براي علي و يک قسمت براي من گذاشت) و نيز زيادي حنوط پدرم را بياور و کنار سرم بگذار. بعد او لباس را به روي خود کشيد و فرمود: «انتظريني هينهة و ادعيني فإن أجبتک و الاّ فاعلمي أني قد قدمت علي أبي صلي الله عليه و آله؛ اي اسماء، لحظاتي درنگ کن و بعد مرا بخوان، اگر تو را پاسخ دادم که هيچ، اگر پاسخ ندادم بدان که به نزد پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله رفته ام.»

اسماء مي گويد: لحظاتي صبر کردم و او را صدا زدم اما مرا جواب نداد، دوباره صدايش کردم و گفتم:

يا بنت محمّد المصطفي، يا بنت اکرم من حملته النساء، يا بنت خير من وطي الحصاء، يا بنت من کان مِن ربّه قاب قوسين او أدني؛

اي دختر محمّد مصطفي، اي دختر بهترين کسي که مادر به او حامله شده، اي بهترين کسي که روي زمين راه رفته، اي دختر کسي که بين او و پروردگار به اندازه قاب دو قوس يا کمتر بود.

اما هر چه گفتم، جوابي نيامد. پارچه را کنار زدم، ديدم فاطمه از دنيا رفته است، خودم را روي بدن مطهرش انداخته و او را بوسيدم و گفتم: هر گاه به محضر پدرت شرفياب شدي، سلام «اسماء بنت عميس» را به او برسان.[1] .







  1. بحارالانوار، ج 43، ص 186.