سامه و فرماندهي سپاهي عظيم











سامه و فرماندهي سپاهي عظيم



يکي از مواردي که اهميت مقام و منزلت اسامه را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله به وضوح به اثبات مي رساند، فرماندهي او در لشکري بزرگ براي رويارويي با بزرگ ترين ارتش جهان آن روز (ارتش روم) است.

پس از کشته شدن سه فرمانده بزرگ اسلام «عبداللَّه بن رواحه»، «جعفر بن ابي طالب»، «زيد بن حارثه» (پدر اسامه) و نيز کشته شدن بسياري از مسلمانان در جنگ موته، رسول خدا صلي الله عليه و آله لشکري در قالب چهار هزار نفر ترتيب داد و «اسامة بن زيد» را که هجده سال بيش نداشت به فرماندهي چنين سپاهي منصوب کرد. اکثر بزرگان مهاجر و انصار و جمعي از سرشناسان اصحاب از جمله ابوبکر، عمر و عثمان را زير پرچم او قرار داد و دستور داد به طرف شام و سرزمين روم حرکت کنند و انتقام خون شهداي موته را بگيرند و اين سفارش را تکرار مي کرد که:

انفذوا جيش اُسامة، لَعَن اللَّه مَن تَخلَّف عن جيش اسامه؛

با جيش اسامه حرکت کنيد، خدا لعن کند کسي را که از لشکر وي سرپيچي نمايد.

در اين سفر اسامه از بيماري رسول خدا صلي الله عليه و آله نگران بود، لذا به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت! آيا اجازه مي فرماييد، چند روزي در مدينه بمانم تا خداوند به شما عافيت بخشد؛ زيرا من نگران حال شمايم؟

حضرت فرمود: «اي اسامه، آن چه به تو دستور داده ام، عمل کن و سپاه را به جانب دشمن پيش ببر که کوتاهي در جهاد در هيچ حالي جايز نيست.»

فرمان بسيج سپاه اسامه به شام از جانب پيامبر صلي الله عليه و آله در 26 صفر سال يازده هجري - چند روز قبل از رحلت آن حضرت - صادر شد.

اما برخي از اصحاب که از انتخاب اسامه به فرماندهي اين سپاه عظيم ناراضي بودند و از سويي در اين موقعيت که پيامبر بستري بود، علاقه اي به خارج شدن از مدينه را نداشتند؛ لب به اعتراض گشوده و گفتند: رسول خدا، نوجواني را بر ما مردان و بزرگان، امير کرده است!!

سرپيچي بعضي از سران سپاه و بزرگان اصحاب به گوش رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد. حضرت فوراً به مسجد آمد و بالاي منبر رفت و خطاب به آن جمعيت فرمود:

بلغني أنکم طعنتم في عمل اُسامة و في عمل أبيه من قبل، و أيمُ اللَّه إنّه لخليقٌ للإمارة و إنّ أباه کان خليقاً لها، و إنّه و أباه من أحبّ الناس إليّ، فأُوصيکم به خيراً، فلئن قلتم في إمارته لقد قال قائلکم في أمارة أبيه؛

مردم به من خبر رسيده است که شما به فرماندهي اسامه طعنه زده ايد، همان گونه که به فرماندهي پدرش طعنه مي زديد، قسم به خدا، همانا اسامه سزاوار فرماندهي سپاه است، چنان چه پدرش سزاوار بود و همانا او و پدرش از بهترين مردم نزد من است. پس سفارش مي کنم شما را که خيرخواه او باشيد و اگر امروز درباره فرماندهي اسامه حرف زديد، پيش تر درباره امارت و فرماندهي پدرش مي گفتيد.

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اين مطالب را فرمود و به خانه بازگشت.

اما سپاهيانِ تحتِ امر اسامه، به خصوص سران و سرشناسان اصحاب، در حرکت با او تعلل کردند و به بهانه بستري بودن پيامبر صلي الله عليه و آله تا محل قرارگاه «جرف» پيش رفتند و در آن جا ماندند. باز منادي پيامبر اعلام کرد: «هيچ کس حق ندارد از فرماندهي اسامه تخلف کند.» آناني که تخلف کرده بودند، خود را به سپاه اسامه رساندند، اما دو روز بيشتر نشد که روح بلند پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به ملکوت اعلي پيوست و بلافاصله اولين کساني که به مدينه بازگشتند، ابوبکر و عمر و ابوعبيده جراح بودند.[1] .

گرچه سپاه اسامه پيش از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله به علت کوتاهي و عدم حرکت اصحاب از هم گسيخت اما اسامه پس از مدتي که از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله گذشت در زمان خلافت ابوبکر با همان لشکر روانه موته شد و عده زيادي از قاتلان پدرش را کشت و نيز جمعيتي را اسير کرد و پس از چهل روز با پيروزي به مدينه مراجعت کرد و مورد استقبال ابوبکر و اهالي مدينه قرار گرفت.[2] .







  1. احتجاج طبرسي، ج 1، ص 70؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 159؛ ر. ک: اسد الغابه، ج 1، ص 66؛ الاصابه، ج 1، ص 48.
  2. اعيان الشيعه، ج 3، ص 250.