صداقت و پايداري احنف در اجراي حق











صداقت و پايداري احنف در اجراي حق



پس از مرگ زياد بن ابيه در سال 53 قمري معاويه تصميم گرفت فرزندش «يزيد» را به ولايت عهدي و جانشيني خود معرفي کند و در اين باره از مردم بيعت بگيرد، لذا براي رسيدن به مقصود خود با شخصيت ها و بزرگان و سران قبايل به شور و مشورت پرداخت. از جمله کساني که به شام آمد و نظر خود را صريحاً اعلام کرد احنف بن قيس بود، او پس از اظهار نظر جمعي از بزرگان، چنين گفت:

اي معاويه، تو خود از شب و روز يزيد آگاهي و از ظاهر و باطن و دخول و خروجش با خبري، اگر در اين کار رضاي خدا و صلاح امت است به مشورت و نظرخواهي نياز نيست و اگر غير از اين است دنيا را در اختيار او قرار مده که خود عازم سفر آخرتي.

شايد بهترين سخن که بوي تملق و چاپلوسي در آن نبود، سخن اخنف در آن مجلس بود، لذا پس از گفتار او مردم متفرق شدند، سخن و کلام احنف را زمزمه مي کردند و بازگو مي نمودند.[1] .

ذهبي نقل مي کند: وقتي يزيد بن معاويه به ولايت عهدي منصوب شد، مردم براي عرض سلام و تهنيت مي آمدند و هر کس سخني مي گفت، اما احنف ساکت بود، معاويه پرسيد: چرا چيزي نمي گويي؟

احنف گفت: اگر دروغ بگويم، خدا را به خشم آورده ام و از او مي ترسم و اگر راست بگويم، تو را به خشم آورده و از تو بيم دارم.[2] .







  1. عقد الفريد، ج 4، ص 370.
  2. سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 124.