حركت علي به سوي بصره











حرکت علي به سوي بصره



علي بن ابي طالب (ع) نيز با سپاه خود به سوي بصره حرکت کرد. در نيمه ي جمادي الاخر سال 36 ه. دو سپاه در خريبه، که محلي است نزديک بصره، روبر شدند. علي (ع) زبير را پيش خواند، وقتي زبير بيامد بدو گفت: به خاطر داري که روزي با پيغمبر (ص) بر من گذشتيد. پيغمبر (ص) به من نگريست، من خنديدم. او نيز به روي من خنديد. گفتي:

[صفحه 7]

پسر ابي طالب از تکبر خود دست بر نمي دارد. پيغمبر (ص) گفت: تو با او جنگ مي کني و باوي ستم مي کني.

زبير گفت به خدا به ياد مي آورم. اگر آن را به خاطر داشتم سوي بصره نمي آمدم. گويند زبير از جنگ کناره گرفت و به قولي مصمم شد از جنگ کناره گيرد اما پسرش عبدالله او را سرزنش کرد و گفت: از پرچمهاي پسر ابي طالب ترسيدي.

زبير: گفت سوگند خورده ام که با او جنگ نکنم.

پسرش گفت: کفاره ي قسم خود را بده، زبير غلام خود مکحول را به عنوان کفاره ي قسم آزاد کرد و به جنگ پرداخت.

در نزديکي بصره جنگ ميان دو سپاه در گرفت. عايشه در هودج بر شتري عسکر نام سوار بود و در ميان سپاه جاي داشت. هفت روز جنگ در اطراف شتر ادامه داشت و چندان تير به هودج خورده بود که مانند خار پشت به نظر مي رسيد. مروان بن حکم با گروهي از مردم قيس و کنانه و بني اسد اطراف شتر را رها نمي کردند و اگر کسي از سپاه مخالف مي خواست بدان نزديک شود مروان دست او را با شمشير قطع مي کرد، تا آنجا که بيست دست قطع کرد. عاقبت يکي از پشت سر به او حمله برد و ضربتي به او و ضربت ديگر بشتر زد و طرفداران عايشه و طلحه و زبير فراري شدند. عايشه و مروان اسير شدند. طلحه در جنگ به تيري که مروان به جانب وي انداخت کشته شد؛ زيرا مروان او را به همدستي در قتل عثمان متهم مي دانست. زبير از معرکه کناره گرفت، ولي جان بدر نبرد و به دست مردي عمرو نام کشته شد. عايشه تا هنگام شب در هودج بود. عاقبت محمدبن ابي بکر برادرش او را به بصره برد. پس از آن علي (ع) از عايشه پرسيد: به سوي مدينه عزيمت مي کني؟ عايشه به عزيمت مدينه رضايت داد. علي (ع) لوازم سفر او را فراهم کرد و هنگام حرکت گروهي از مردم او را مشايعت کردند؛ چنانکه گفته اند در جنگ جمل شمار گشته شدگان از دو سپاه ده هزار بود.

علي (ع) در جنگ جمل پيروز شد و طلحه و زبير به قتل رسيدند. جالب آنکه علي (ع) بديهاي عايشه را به نيکي پاداش داد و با او بخوبي رفتار کرد و لوازم سفرش را فراهم کرد و در خانه اي که مقيم بود به ملاقات او رفت. کسان را به مشايعت او فرستاد و شخصاً با او وداع کرد. عايشه هنگام حرکت با بدرقه کنندگان گفت: «به خدا ميان من و

[صفحه 8]

علي (ع) در گذشته جز آنچه ميان زن و اقوام شوهرش رخ مي دهد رخ نداد و او در پيش من از نيکان است». عزيمت عايشه از بصره اوّل رجب سال 36 هجرت بود.

به نظر ما رفتار عايشه و طلحه و زبير و خروج آنها به سوي بصره دليل موجهي نداشت؛ زيرا مسلمانان پيشوايي داشتند که احکام و حدود را اجرا مي کرد. علي (ع) به آنها وعده داد که وقتي فتنه آرام شود براي مجازات قاتلان عثمان اقدام مي کند، اما علي (ع) همدستان ابن سبا را که در خون عثمان شرکت داشتند به سپاه خود راه داده بود و اينکار سبب مي شد که وي را به همدستي در قتل عثمان منتسب سازند.

در نتيجه ي فيروزي علي (ع) در جنگ جمل اختلاف و نزاع ميان دو گروه بالا گرفت: گروهي طرفداران عثمان بودند که معاويةبن ابي سفيان در رأس آنها جاي گرفته بود و از خونخواهي عثمان دم مي زد. گروه ديگر طرفداران علي بن ابي طالب (ع) پيشواي بني هاشم بودند؛ چنانکه مي دانيم نزاع و رقابت ميان بني اميه و بني هاشم از دوران جاهليت برقرار بود و ظهور اسلام آن را آشکارتر و سخت تر کرد. بني اميه خونهايي را که حمزه و علي(ع) از آنها ريخته بودند فراموش نمي کردند. بني هاشم نيز رفتار هند مادر معاويه را که در روز احد جگر حمزه را زير دندان نهاد از خاطر نمي بردند.

از پيش گفتيم که علي (ع) پس از خلافت بلافاصله به عزل عاملان عثمان همت گماشت و همه ي آنها به فرمان وي از کار کناره گرفتند، مگر معاويه که پرچم عصيان برافراشت و مصمم شد به بهانه ي خونخواهي عثمان به وسيله ي سپاه شام با علي (ع) جنگ کند. وقتي علي (ع) پس از جنگ جمل از قصد معاويه خبر يافت به سوي کوفه عزيمت کرد و از آنجا جريربن عبدالله بجلي را به سوي معاويه فرستاد و او را به بيعت و اطاعت دعوت کرد و به همراهي وي نامه اي به معاويه نوشت و بدو گفت که مهاجر و انصار بر بيعت من اتفاق کردند و طلحه و زبير بيعت خود را شکستند و سزاي خود را ديدند.

معاويه فرستاده ي علي (ع) را نگهداشت و نامه اي به عمروبن عاص نوشت بدين مضمون: «کار علي و طلحه و زبير چنان شد که مي داني. جريربن عبدالله به نزد من آمده که براي علي (ع) بيعت بگيرد. من تصميم نمي گيرم تا به نزد من آيي، بنابر اين به سوي من حرکت کن».

وقتي عمرو به نزد معاويه آمد بدو گفت: «علي را به شرکت در خون عثمان متهم کن و

[صفحه 9]

به وسيله ي سپاه شام با او به جنگ برخيز». جرير به نزد علي (ع) بازگشت و حال معاويه را و روحيه ي سپاه شام را با او بگفت که چگونه وقتي پيراهن خون آلود عثمان و انگشت بريده ي زن او را ديدند بگريستند و چگونه سپاهيان شام در نتيجه ي تحريک معاويه مصمم اند آرام نگيرند تا انتقام عثمان را بگيرند و به جنگ علي (ع) همداستان شده اند؛ زيرا به پندار آنها وي از ياري عثمان دريغ کرده و قاتلان وي را پناه داده است.

علي (ع) در بيست و پنجم شوال سال 36 هجري با نود هزار سپاه به سوي شام حرکت کرد. معاويه نيز با هشتاد و پنج هزار کس براي مقابله ي وي آماده شد. دو سپاه در صفين مقابل شدند. سپاه معاويه آبگاه را اشغال کرده بودند و جايي که سپاه علي (ع) فرود آمد به آب دسترس نداشت، اما علي (ع) يک دسته از سپاه خود را فرستاد تا سپاه معاويه را عقب راندند و به آب دسترس يافتند و سپاه معاويه بي آب ماندند.

معاويه کس فرستاد و از علي (ع) اجازه خواست که سپاه وي آب بردارند. علي (ع) نيز بدو اجازه داد. بعد از دو روز علي (ع) کس به نزد معاويه فرستاد و او را به اتحاد و دخول در جمع مسلمانان دعوت کرد. مکاتبه ميان آنها به طول انجاميد و عاقبت بنا شد تا آخر محرم سال 37 ه. جنگ نکنند، پس از آن جنگ ميان دو سپاه درگرفت.

کسي که از وضع رفتار فرستادگان علي (ع) و معاويه مطلع شود به يقين مي داند که کامياب نشدن آنها در مذاکرات صلح از آن رو بود که از امور سياسي سر رشته نداشتند و به جنگ راغب بودند. از روايت طبري معلوم توان داشت که فرستادگان علي (ع) مردمي خشن و تندخو بودند و فرستادگان معاويه بسختي جواب آنها را مي دادند و بدين طريق اختلاف دو گروه شدت مي يافت.

روز اول صفر سال 37 هجري جنگ ميان دو سپاه آغاز شد. کار چنان بود که از هر طرف سرداري براي پيکار بيرون مي رفت، تا هفت روز کار بدينگونه گذشت. عاقبت علي (ع) با سپاه خود گفت چرا همگي بر اين گروه نتازيم؟ وقتي عمار ياسر که از بزرگان اصحاب پيغمبر (ص) بود به دست سپاه شام کشته شد، سپاه علي (ع) سخت خشمگين شدند و بجملگي برسپاه شام هجوم بردند و چنان سخت کوشيدند که نزديک بود شيرازه ي سپاه شام از هم بگسلد و سپاه علي (ع) فاتح شوند.

معاويه که خطر را عيان ديد اسب خود را خواست و برنشست و به عمروبن عاص

[صفحه 10]

گفت حيله ي نهايي خود را بيار که تلف شديم. عمروبن عاص با حيله ودها در سپاه علي (ع) که نزديک فيروزي بودند تفرقه انداخت. حيله ي وي چنان بود که به شاميان گفت: «هر کس قرآني همراه دارد بر نيزه بلند کند». شاميان قرآنها را بلند کردند و گفتند: «اين کتاب خدا ميان ما و شما حکم مي کند». وقتي مردم عراق قرآنها را بديدند گفتند: «دعوت به کتاب خدا را اجابت مي کنيم». عمروبن عاص مي خواست بدين وسيله حميت و هيجان سپاه علي (ع) را در هم بشکند و ميان آنها تفرقه بيندازد.

وقتي حيله ي عمروبن عاص در مردم عراق کارگر شد و به صلح متمايل شدند، علي (ع) آنها را اندرز داد که به گفتار معاويه و کسانش فريفته نشوند، ولي آنها سخن او را نپذيرفتند و گفتند کس به نزد مالک اشتر بفرست که دست از جنگ بکشد. علي (ع) کسي به نزد اشتر فرستاد که از جنگ خودداري کند. اشتر بفرستاده گفت: اکنون هنگام آن نيست که مرا از جاي خود بخوانند؛ زيرا فتح نزديک است. فرستاده به نزد علي (ع) بازگشت همان وقت غوغا از سپاه اشتر برخاست و معلوم بود که بسختي برمخالفان حمله مي برند. آن گروه با علي (ع) گفتند بدو فرمان دادي جنگ کند. کس بفرست که بيايد و گرنه تو را معزول مي کنيم. علي (ع) به فرستاده ي گفت به اشتر بگو بيايد که فتنه رخ داد. اشتر بناچار معرکه را ترک گفت و به نزد علي (ع) بازگشت.


صفحه 7، 8، 9، 10.