حركت عايشه به سوي مصر











حرکت عايشه به سوي مصر



طلحه و زبير به اندرز ناصحان گوش ندادند و حرمت يگانگي مسلمانان را که از حرکت آنها دست خوش تفرقه مي شد نگاه نداشتند. نصيحت ام سلمه نيز در عايشه بي اثر ماند و عاقبت طلحه و زبير و عايشه به همراهي شش صد کس به سوي بصره حرکت کردند. در اثناي راه وقتي به آب حوأب رسيدند سگها بر آنها بانگ زدند. عايشه از محمدبن طلحه پرسيد: اين آب چيست؟ محمد گفت: اين آب حوأب است.

عايشه گفت: من از اينجا باز مي گردم.

محمد گفت: براي چه؟

جواب داد: از پيغمبر (ص) شنيدم که گفت گويي مي بينم که سگهاي حوأب بر يکي

[صفحه 6]

از شما بانگ مي زنند اي حميرا! مبادا تو باشي.

محمد بدو گفت: به سفر خود ادامه ده و اين سخن را واگذار. عبدالله بن زبير بيامد و به خدا سوگند خورد که آغاز شب از آب حوأب گذشته اند و چند تن از اعراب را بياورد و آنها نيز شهادت دادند. گويند اين نخستين شهادت دروغي بود که در اسلام داده شد.

پس از آن سپاه راه خود را به سوي بصره تعقيب کرد. سعيدبن عاص و مغيرةبن شعبه در راه نصيحتشان کردند که باز گردند و گفتند اگر به همراهي عايشه بيرون آمده ايد او را به جاي خود باز گردانيد که اينکار بهتر است و اگر به خونخواهي عثمان برخاسته ايد، سران شما (مقصود طلحه و زبير است) عثمان را کشتند و اگر کينه ي علي (ع) را در دل داريد بگوييد که اين کينه براي چيست؟ شما را به خدا مبادا کاري کنيد که در يک سال دو فتنه پديد آيد، ولي کسي به سخن آنها اعتنا نکرد و عايشه سخنشان را نشنيد.

وقتي عثمان بن حنيف که از جانب علي (ع) فرماندار بصره بود از رسيدن سپاه خبر يافت، ابوالاسود دئلي و عمران بن حصين را فرستاد تا از سبب آمدنشان واقف شوند.

آن دو به نزد عايشه رفتند و سبب آمدن وي را پرسيدند، عايشه گفت: «گروهي از شورش طلبان شهرها و ماجراجويان قبايل به حرم پيغمبر (ص) هجوم بردند و در آنجا فتنه انگيختند و فتنه جويان را پناه دادند و به سبب قتل امام مسلمانان مستوجب لعنت خدا و پيغمبر (ص) شدند وخون حرام را حلال شمردند و آن را بريختند و حرمت ماه حرام را نگاه نداشتند و مال حرام را غارت کردند و بي رضايت کسان در خانه ي آنها مقام گرفتند. من بيرون آمده ام که رفتار اين قوم را با مسلمانان بگويم و راه اصلاح را به آنها نشان بدهم». عمران و ابوالاسود همراهان عايشه را نصيحت دادند و به جنگ تهديدشان کردند، اما کسي به سخنشان اعتنايي نکرد.


صفحه 6.