موضوع تسامح و تساهل
اجمال مطلب اين که انسان در زندگي اجتماعي، وقتي با ديگران مواجه مي شود، اگر رفتار و گفتار آنان را مطابق انديشه ومرام خود بيابد مشکل خاصي پيش نمي آيد و اين هماهنگي موجب تقويت پيوند و ارتباط بين آن ها خواهد شد. اما اگر گفتار و رفتار آنان را مخالف مشي و رفتار خود بيابد، چگونه رفتاري شايسته مقام او خواهد بود؟ در اين جا، سه فرض متصور است: يا بايد تحمل کند و خون سرد باشد و حساسيتي نشان ندهد. يا بايد به طور کلي، نسبت به آن نامتساهل باشد و در هيچ موردي سازش نکند و يا بايد در برخي موارد، نامتساهل و خشن باشد و در مواردي ديگر بردبار و متساهل. بدون ترديد، فرض نخست که انسان در مقابل رفتار و کردار مخالف همواره تسليم باشد و از منافع خود چشم پوشي کند هر چند به قيمت از دست رفتن گران بهاترين چيزهاي او باشد، با هيچ منطقي سازگار نيست زيرا اين بدترين نوع زبوني و فرومايگي است و اگر اين روحيه در خانواده يا ملّتي به صورت فرهنگ درآيد، قطعاً مورد تهاجم افراد سودجو و ملت هاي منفعت طلب قرار مي گيرد. فرض دوم يعني اين که در برابر ديگران در همه موارد نابردبار و نامتساهل بودن نيز مردود است زيرا مانع سامان يافتن زندگي اجتماعي است و مشکلات عديده اي به همراه خواهد داشت. بنابراين، سخن از تساهل مطلق و عدم تساهل مطلق نيست، بلکه سخن از تساهل و عدم تساهل نسبي است.
تسامح و تساهل داراي مفهومي گسترده است که با ابعادي گوناگون در زندگي دو فرد،دوخانواده، دوقبيله وحتي رابطه دولت با ملت و دولت ها با هم مطرح مي شود.[1] .