عدم تساهل نسبت به غارتگران بيت المال















عدم تساهل نسبت به غارتگران بيت المال



قاطعيت در برابر کساني که از بيت المال استفاده سوء مي کنند کاري لازم و تساهل نسبت به آنان مذموم و ناپسند است. سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله)و جانشين آن حضرت، علي(عليه السلام) در اين باره قابل توجه است.

علي(عليه السلام) پس از بازگشت از دعوت مردم يمن به اسلام ـ که از سوي پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله)اعزام شده بودند ـ با خود پارچه هاي حريري را که به عنوان جزيه و ماليات از مردم نجران گرفته بودند، به همراه داشتند. آن حضرت در بين راه مطّلع شدند پيامبر عازم مراسم حج شده اند. بي درنگ راهي مکّه گرديدند وفرمان دهي سربازان رابه يکي از افسران خود سپردند. پس از شرفياب شدن به محضر پيامبر(صلي الله عليه وآله)و گفت و گو با آن حضرت(صلي الله عليه وآله)، مأموريت يافتند تا به سوي نيروهاي خود برگردند و آنان را به مکّه بياورند. وقتي امام(عليه السلام)نزد سربازان خود بازگشتند مشاهده کردند که آنان پارچه هاي حرير را ميان خود تقسيم نموده و آن ها را به عنوان لباس احرام مورد استقاده قرار داده اند.

علي(عليه السلام) از اين تصميم جانشين خود، سخت ناراحت شدند و دستور دادند که تمام پارچه ها را پس بگيرند و مجدداً بسته بندي نمايند. از اين فرمان قاطع حضرت(عليه السلام)، گروهي که از عدالت رنج مي بردند، به پيامبر(صلي الله عليه وآله) شکايت کردند و از رفتار علي(عليه السلام)ابراز ناراحتي نمودند. پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمودند: «زبان از بدگويي علي(عليه السلام)برداريد که او در اجراي دستور خدا، سخت گير است و اهل سازش و مداهنه در دين خدا نيست.»[1] .

علي(عليه السلام) با قاطعيت تمام، نسبت به افرادي که از بيت المال سوء استفاده مي کردند، برخورد مي نمودند. اين مطلب از نامه هايي که آن حضرت(عليه السلام)به کارمندان خودنوشته اندو برخوردي که با متخلفان نمودند به دست مي آيد.

علي(عليه السلام)به زياد بن ابيه، جانشين فرماندار بصره، نوشتند: «صادقانه به خداوند سوگند ياد مي کنم، اگر گزارش برسد که از غنايم و بيت المال مسلمانان چيزي ـ کم يا زياد ـ برداشته اي، آن چنان بر تو سخت بگيرم که در زندگي کم بهرهو بي نواو حقيرو ضعيف شوي.»[2] .

در نامه اي نيز که به يکي از فرمانداران خود نوشتند، چنين فرمودند: «... از خدا بترس و اموال اين ها (يتيمان، مساکين و مجاهدان) را به سويشان بازگردان که اگر اين کار را نکني و خداوند به من امکان دهد وظيفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام مي دهم و با اين شمشيرم که هيچ کس را با آن نزدم مگر اين که داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد... به خدا سوگند، اگر حسن و حسين اين کار را کرده بودند، هيچ پشتيباني و هواخواهي ازناحيه من دريافت نمي کردند، و در اراده من اثر نمي گذاردند تا آن گاه که حق را از آن ها بستانم و ستم هاي ناروايي را که انجام داده اند دور سازم...»[3] .

هم چنين در نامه اي به مصقلة بن هبيرة الشيباني، فرماندار اردشير خرّه ـ يکي از شهرهاي فارس ـ نوشتند: «به من درباره ات گزارشي رسيده که اگر درست باشد و اين کار را انجام داده باشي، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصيان کرده اي. گزارش رسيده که تو غنايم مربوط به مسلمانان را، که به وسيله اسلحه و اسب هايشان به دست آمده و خون هايشان در اين راه ريخته شده است، در بين افرادي از باديه نشينان قبيله ات، که خود برگزيده اي،تقسيم مي کني.سوگندبه خدايي که دانه را در زير خاک شکافت و روح انساني را آفريد، اگر اين گزارش درست باشد، تو در نزد من خوار خواهي شد!»[4] .

هم چنين علي(عليه السلام)درسفارش خودبه مالک اشتر، مي نويسند: «اعوان و انصار خويش راسخت زير نظر بگير. اگر يکي ازآن ها دست به خيانت زدو مأموران سرّي تو متفقاً چنين گزارشي دادند...، او را زير تازيانه کيفر بگير و به مقدار خيانتي که انجام داده او را کيفر نما! سپس وي را در مقام خواري و مذلّت بنشان و نشانه خيانت بر او بنه و گردنبندننگوتهمت به گردنش بيفکن.»[5] .

هنگامي که علي(عليه السلام)، خود به خلافت رسيدند با قاطعيت اعلام کردند آنچه از عطاياي عثمان بر خلاف حق بوده است، بايد به بيت المال بازگردانده شود: «به خدا سوگند، اگر عطاياي عثمان و آنچه را بيهوده از بيت المال مسلمانان به اين و آن بخشيده است، بيابيم، به صاحبش باز مي گردانم، اگرچه زناني را به آن کابين بسته و يا کنيزاني را با آن خريده باشند زيرا عدالت گشايش مي آورد و آن که عدالت برايش گران آيد، تحمّل ظلم و ستم بر او گران تر خواهد بود.»[6] .

شهيد مطهري(رحمه الله) تحت عنوان «نام علي قرين عدالت» حکايتي نقل مي کند که قابل توجه است: ايشان مي نويسد: «در يکي از سال ها، که معاويه به حج رفته بود، سراغ يکي از زنان را که سوابقي در طرف داري علي و دشمني معاويه داشت، گرفت، گفتند: زنده است. فرستاد او را حاضر کردند. از او پرسيد: هيچ مي داني چرا تو را احضار کردم؟ تو را احضار کردم که بپرسم: چرا علي را دوست داري و مرا دشمن؟ گفت: به علت اين که او عادل و طرفدار مساوات بود و تو بي جهت با او جنگيدي. علي را دوست مي دارم چون فقرا را دوست مي داشت و تو را دشمن مي دارم براي اين که به ناحق خون ريزي کردي و اختلاف ميان مسلمانان افکندي و در قضاوت ظلم مي کني و مطابق هواي نفس رفتار مي کني. معاويه خشمناک شد و جمله زشتي ميان او و آن زن رد و بدل شد. اما بعد خشم خود را فرو خورد و پرسيد: هيچ علي را به چشم خود ديدي؟ گفت: بلي، ديدم که مُلک و سلطنت، که تو را فريفته و غافل کرده، او را غافل نکرده بود. گفت: آوازه علي را هيچ شنيده اي؟ گفت: آري، شنيده ام دل را جلا مي داد، کدورت از دل مي برد همان طور که روغن زيت زنگار را مي زدايد. معاويه گفت: حاجتي داري؟گفت: هرچه بگويم مي دهي؟ گفت: مي دهم. گفت: صد شتر سرخ مو بده. معاويه دستور داد صد شتر، همان طور که خواسته بود، به او دادند و به او گفت: به خدا قسم، اگر علي زنده بود، يکي از اين ها را هم به تو نمي داد. او گفت: به خدا قسم، يک موي اين ها را هم به من نمي داد زيرا اين ها مال عموم مسلمين است.»[7] .

علي(عليه السلام) نه تنها خود امتيازي بي جا به کسي نمي داد از حقوق مردم به نفع کسي چشم پوشي نمي کرد، بلکه امتيازاتي را هم که در زمان عثمان به خاندان اموي و ديگران داده شده بود، سعي کرد به بيت المال برگرداند زيرا حق با گذشت زمان از بين نمي رود.









  1. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 21، ص 385 و ج 41، ص 115.
  2. نهج البلاغه، نامه 20 / نامه 41 / نامه 43 / نامه 53 / خطبه 15.
  3. نهج البلاغه، نامه 20 / نامه 41 / نامه 43 / نامه 53 / خطبه 15.
  4. نهج البلاغه، نامه 20 / نامه 41 / نامه 43 / نامه 53 / خطبه 15.
  5. نهج البلاغه، نامه 20 / نامه 41 / نامه 43 / نامه 53 / خطبه 15.
  6. نهج البلاغه، نامه 20 / نامه 41 / نامه 43 / نامه 53 / خطبه 15.
  7. مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص 56.