مقدمه















مقدمه



واژه ها و اصطلاحات در هر فرهنگي معاني و خاستگاه ويژه خود را دارد و بدون توجّه به فرايند تاريخي و مباني فکريي که در پيدايش آن ها مؤثر بوده است هرگز نمي توان درباره آن ها داوري کرد. اين مطلب در مورد واضح ترين مفاهيم نيز صادق است مثلاً، تعريف يک مسلمان از «خدا»، «انسان»، «دين» يا «اصلاح» غير از تعريف يک مسيحي است.

يکي از مسائلي که اکنون در عرصه فکر و انديشه، با آن مواجهيم، همين مسأله است که افراد بدون ملاحظه پيشينه تاريخي و مباني فکري، برخي مفاهيم غربي را مطرح مي کنند و آگاهانه يا ناآگاهانه سعي مي کنند آن ها را منطبق با فرهنگ اسلام قلمداد نمايند از جمله اين مفاهيم واژه «تسامح و تساهل» است. برخي «تسامح و تساهل» را مادرِ تمدن ها و عامل دين داري واقعي و اکسيري معجزه آسا براي

حلّ تضادهاي اجتماعي و سياسي مي دانند. اينان اهل تساهل بودن را از افتخارات خويش مي شمارند. برخي ديگر آن را آفت دين و مخالف کتاب و سنّت و ابزاري در دست مخالفان براي تقدّس زدايي از فرهنگ اسلام مي دانند.

البته اگر اين مفهوم، که از فرهنگ غرب واردادبيات ماشده است، به صورت علمي تبيين گردد ومباني فکري و پيش فرض هاي آن از منظر اسلام نقد و بررسي شود، به يقين، در بين دين باوران اختلاف فاحشي نخواهد بود. بسياري از اختلافات موجود از خلط مباحث و عدم توجه به مباني و پيشينه اين مفهوم ناشي مي شود.

به تعبير اميرالمؤمنين(عليه السلام)، «اگر باطل از حق کاملاً جدا مي گرديد، بر آنان که پي جوي حقيقتند پوشيده نمي ماند و چنانچه حق از باطل خالص مي شد، زبان معاندان ازآن قطع مي گرديد. ولي قسمتي از حق و قسمتي از باطل را مي گيرند و به هم مي آميزند. اين جاست که شيطان بر دوستان خود چيره مي شود و تنها آنان که مورد رحمت خدا بوده اند، نجات مي يابند.»[1] .









  1. نهج البلاغه، خطبه 50.