سرآغاز












سرآغاز



چه کم اند کساني که از سرشت علي بن ابي طالب (ع) باشند.... زندگي از ايشان مايه بگيرد، و بر فراز نسلهاي بشر همچون مشعلي نهاده باشند، تا با سوز و فروز پيوسته اي راه گذريان را روشن دارند.

وبا همه ي کمي، به ستونهايي مي مانند که در ميانه ي پهنه هاي معبد به پا ايستاده و سنگينيهاي توان فرسا را بر دوش گرفته باشد تا از فراز بلنديهايش مناره ها نور بپراکنند.

و در همه ي آن احوال، بسان کوهسارند که وزش سهمناک تندبادهاي باران ريز و غرش ابرها را به سينه مي گيرد تا از چشمه ساران دامنه اش جويباراني بر دشت روان گرداند پر برکت و همه رقت و لطف و گورايي.

ايشان در دنياي آدميت، پيوسته و در هر دم و هر عصر، به منزله ي رهبرند و پرچمدار و پيشرو.

در قلمرو تحقيق و بحث دورترين حدند، و در پهنه ي گسترده ي هستي بر کرانه ي لايتناهي جاي گرفته اند. بي گمان در کشور هستي لوحه ي راهنمايي هستند بر سر هر دو راهي و چند راهي در برابر گمراهان به پاي ايستاده، و دستهايي توانايند بر کناره ي لغزشگاه حيات که همه ي سرخوردگان و گريختگان را فراهم و به راه مي آورند. در سياهي شب تيره، بوسه سپيده اند و بر پشت ماتمکده ي گورستان خرمني تسلي.

[صفحه 2]

در ميان همين گروه کم شمار، چهره ي علي بن ابي طالب (ع) مي درخشد، آن هم در هاله اي از تابش رسالت و در سايه اي از پيامبري که بر آن با هماهنگي و کمال گرايي گسترده اند و او از اين دو، رنگ و نقش پذيرفته است.

بدين سان فرصتي رخ نمود تا در تاريک ترين شبي که طولاني ترين سياهي اعصار و قرون را بر خود پيچيده داشت و آدمي را به زير خروارها نابخردي و ستم و انحراف به گور سرد خاموشي و فراموشي خوابانده بود.... مردي به وجود آيد با گنجينه هايي گرانبار از مواهب و استعداد و فضايل که نمي شود کسي بدان دست يابد و همطراز نوابغ و قهرمانان نشود.

تا خواستي فرخنده و خواهشي را اجابت کرده باشم بحث و سخن را به علي بن ابي طالب (ع) کشاندم که مايه ي تسلي خاطر من است و آبي که عطش مرا فرو بنشاند....


صفحه 2.