اي مضطرب دار فنا باش آرام
لا اله الا الله ان الدنيا قد غرتنا يابن الدنيا مهلا مهلا يابن الدنيا جمعا جمعا يعني: معبودي به حق و شايستگي پرستش، جز خدا نيست اين را به حق و راستي مي گويم. براستي که دنيا ما را فريفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گرداند. اي فرزند، دنيا آرام باش آرام، اي فرزند دنيا (در کار خود) دقيق شو دقيق. [صفحه 686] اي فرزند دنيا (کردار نيک) گردآوردني کن، گردآوردني دنيا سپري مي شود پيوسته پيوسته... حارث گويد: عرض کردم: اي اميرمؤ منان (عليه السلام) آيا نصاري تفسير صداي ناقوس را اينگونه که فرموديد مي دانند؟ حضرت فرمود: اگر مي دانستند مسيح (عليه السلام) را به عنوان اله بر نمي گزيدند. حارث گويد: فرداي آن روز من به دير نصاري رفتم و به راهب گفتم: به حق حضرت مسيح (عليه السلام) همانگونه که ناقوس را مي نواختي به صدا در آور و او چنين کرد و من تفسير آن را آنگونه که آموخته بودم گفتم: تا به پايان اشعار رسيدم او مرا سوگند داد که به پيامبرتان سوگندت مي دهم که چه کسي اين تفسير را برايت گفته، گفتم همان مردي که ديروز همراه من بود. گفت: آيا بين او و پيامبرتان خويشاوندي است؟ گفتم: آري او پسر عموي اوست. گفت: سوگند مي خورم که اين را از پيامبرتان شنيده و آنگاه اسلام آورد و سپس گفت: من در تورات خوانده ام که پيامبر آخر زمان صلي الله عليه و آله و سلم صداي ناقوس را تفسير مي کند.[2] .
حارث اعور مي گويد: به همراه حضرت علي (عليه السلام) حرکت مي کردم تا در حيره در کنار فرات به دير نصاري برخورديم و از آن دير صداي ناقوس بلند بود. حضرت فرمود: اي حارث آيا مي داني که ناقوس چه مي گويد؟ عرض کردم خدا و رسولش صلي الله عليه و آله و سلم و ابن عم رسولش صلي الله عليه و آله و سلم داناترند. فرمود: ناقوس د مثل دنيا و خرابي آن را مي سرايد. سپس از زبان ناقوس حضرت اين اشعار را خواند:[1] .
حقا حقا صدقا صدقا
واشتغلتنا و استهوتنا
يابن الدنيا دقا دقا
تفني الدنيا قرنا قرنا...
صفحه 686.