اي مضطرب دار فنا باش آرام











اي مضطرب دار فنا باش آرام



حارث اعور مي گويد: به همراه حضرت علي (عليه السلام) حرکت مي کردم تا در حيره در کنار فرات به دير نصاري برخورديم و از آن دير صداي ناقوس بلند بود. حضرت فرمود: اي حارث آيا مي داني که ناقوس چه مي گويد؟ عرض کردم خدا و رسولش صلي الله عليه و آله و سلم و ابن عم رسولش صلي الله عليه و آله و سلم داناترند. فرمود: ناقوس د مثل دنيا و خرابي آن را مي سرايد. سپس از زبان ناقوس حضرت اين اشعار را خواند:[1] .


لا اله الا الله
حقا حقا صدقا صدقا


ان الدنيا قد غرتنا
واشتغلتنا و استهوتنا


يابن الدنيا مهلا مهلا
يابن الدنيا دقا دقا


يابن الدنيا جمعا جمعا
تفني الدنيا قرنا قرنا...


يعني: معبودي به حق و شايستگي پرستش، جز خدا نيست اين را به حق و راستي مي گويم.

براستي که دنيا ما را فريفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گرداند.

اي فرزند، دنيا آرام باش آرام، اي فرزند دنيا (در کار خود) دقيق شو دقيق.

[صفحه 686]

اي فرزند دنيا (کردار نيک) گردآوردني کن، گردآوردني دنيا سپري مي شود پيوسته پيوسته...

حارث گويد: عرض کردم: اي اميرمؤ منان (عليه السلام) آيا نصاري تفسير صداي ناقوس را اينگونه که فرموديد مي دانند؟ حضرت فرمود: اگر مي دانستند مسيح (عليه السلام) را به عنوان اله بر نمي گزيدند. حارث گويد: فرداي آن روز من به دير نصاري رفتم و به راهب گفتم: به حق حضرت مسيح (عليه السلام) همانگونه که ناقوس را مي نواختي به صدا در آور و او چنين کرد و من تفسير آن را آنگونه که آموخته بودم گفتم: تا به پايان اشعار رسيدم او مرا سوگند داد که به پيامبرتان سوگندت مي دهم که چه کسي اين تفسير را برايت گفته، گفتم همان مردي که ديروز همراه من بود. گفت: آيا بين او و پيامبرتان خويشاوندي است؟ گفتم: آري او پسر عموي اوست. گفت: سوگند مي خورم که اين را از پيامبرتان شنيده و آنگاه اسلام آورد و سپس گفت: من در تورات خوانده ام که پيامبر آخر زمان صلي الله عليه و آله و سلم صداي ناقوس را تفسير مي کند.[2] .



صفحه 686.





  1. اين اشعار به اشعار ناقوسيه نامگذاري شده است.
  2. ارشاد القلوب، ص 373.