نگاه لطف
توان برد برون از دل ما حب علي
يکي از شيفتگان حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام) در راهي همراه ايشان ملازم حضرتش بود که ناگاه اشکش جاري شد آن حضرت علت را از او پرسش نمودند، عرض کرد: چنان محبت و علاقه شما در من جايگزين است که از توصيف خارج است ولکن اين پسر جوان من از شما کناره مي گيرد و از دشمنان سر سخت شما مي باشد که به اين جهت مايه حزن و تاءسف من مي باشد. حضرت فرمود: مايلي قلب او را چنان تغيير و حالش را دگرگون کنم که از جمله دوستان ما گردد، عرض کرد منتهي آرزوي من است، آن حضرت عطف توجه به او نمود. آن مرد گفت: مشاهده کردم چنان شيفته و جان نثار آن حضرت گرديد که حاضر نبود آني از حضرتش جداگردد.
نور از مهر جهانتاب نگردد منفک[1] .