دنيا و علي بن ابيطالب
[صفحه 656] ابوطالب مرا همسر خود کن تا خزينه ها زمين را به تو بنمايم تا داراي ملک شوي و پس د از خودت فرزندانت نيز بهره مند و ملک دار شوند به او گفتم تو کيستي تا از خانواده ات خواستگاري کنم. گفت: منم دنيا. علي (عليه السلام) فرمود باز گرد و شوهر ديگر بجوي. آنگاه حضرت مشغول کار خود گشت، اشعاري به اين مضمون فرمود: به حقيقت بي بهره شده هر که دنياي فرومايه او را فريفت، و دنيا اگر فريبد قرنها سود دهنده نيست، دنيا آمد ما را برزي عزيز بثينه و آرايش او در مثل آن شيوه ها بود، گفتم او را غير مرا بفريب زيرا من از دنيا سيرم و نادان نيستم، و نيستم من در دنيا پيوسته زيرا محمد صلي الله عليه و آله و سلم افتاد در خاک ميان آن سنگها (يعني پس از مردن محمد صلي الله عليه و آله و سلم دلبستگي من به دنيا بي جاست) گيرم دنيا بياورد براي من گنجها و زرها و مالهاي قارون و پادشاهي قبيله ها را، آيا اين طور نيست که بازگشت همه آنها به نيستي است و مطالبه خواهد شد از نگاه دارندگان آنها به دشمنيها، اي دنيا غير مرا بفريب زيرا من راغب نيستم به آنچه در تست از عزت و ارجمندي و ملک و عطا، و به حقيقت نفس من راضي است به آنچه روزي ام شده، کار تو اي دنيا با اهل بديها و سختيها همراه است، من از روز قيامت ترسانم و از عذاب هميشگي.[1] . لقد خاب من عزته دنيا دنيه اتتنا علي زي العزيز بثينه فقلت لها عزي سواي فانني و ما انا والد نيافان محمدا وهبها اتتني بالکنوز و درها اليس جميعا للفناء مصيرها فعزي سواي انني غير راغب فقد فنعت نفسي بما قدر زقته فاني اخاف الله يوم لقائه [صفحه 657]
علي (عليه السلام) فرمود: در باغ فدک که به فاطمه عليهاالسلام رسيده بود در بعضي مزارع آن به کار مشغول بودم. ناگاه زني را ديدم در نهايت جمال و غايت دلربائي و او را تشبيه به بثينه نمود (او زني بود که در جمال ضرب المثل عرب بوده است) آن زن به من گفت: اي پسر
و ماهي ان غرت قرو.نا بطائل
و زينتها في مثل تلک الشمائل
عزوف عن الدنيا و لست بجاهل
احل صريعا بين تلک الحنادل
و اموال قارون و ملک القبائل
و يطلب من خزآنها بالطوائل
بما فيک من ملک و عز و نائل
فشانک يا دنيا و اهل الغوائل
و اخشي غدابا دائما غير زائل
صفحه 656، 657.