زني جاسوس و خبررسان











زني جاسوس و خبررسان



زني به نام ساره که وابسته به يکي از قبائل مکه بود از مکه به مدينه خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود: آيا مسلمان شده اي و به اينجا آمده اي؟ عرض کرد نه. حضرت فرمود: به عنوان مهاجرت آمده اي. گفت: نه فرمود: پس چرا آمده اي. گفت: شما اصل و عشيره ما بوديد و سرپرستان ما همه رفتند و من شديدا محتاج شدم آدم نزد شما تا عطايي به من بکنيد حضرت فرمود: پس جوانان مکه چه شدند؟ (چون قبلا اين زن براي جوانها خوانندگي مي کرد) عرض کرد: بعد از جنگ بدر هيچ کس از من تقاضاي خوانندگي نکرد. حضرت به فرزندان عبدالمطلب دستور داد لباس و مرکب و خرج راه به او دادند و اين در حالي بود که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آماده فتح مکه مي شد در همين حال حاطب ابن ابي بلتعه که از مسلمانان معروف و مجاهدان جنگ بدر بود. نزد ساره آمد و نامه اي به او بداد و گفت آن را به اهل مکه بده و 10 دينار پول و يک قواره پارچه نيز به او داد در نامه او اسرار و اطلاعات مربوط به جبه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مبني بر فتح مکه بود. ساره نامه را بر داشته به قصد مکه حرکت کرد. جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رساند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم علي (عليه السلام) و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابومرثد را فرمان داد تا نامه را سريعا از آن زن بگيرند آنها حرکت کردند و در همان مکاني که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود بود به ساره رسيدند آنها نامه را از او خواستند او سوگند ياد کرد نامه اي نزد من نيست اثاث سفر او را تفتيش کردند چيزي نيافتند.

لذا همگي تصميم گرفتند که برگردند ولي علي (عليه السلام) مخالفت کرد و فرمود:نه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به ما دروغ گفته و نه ما دروغ مي گوييم آنگاه شمشير خود را کشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور و گرنه بخدا سوگند گردنت را مي زنم ساره وقتي مسأله را جدي يافت نامه را که در ميان گيسوانش پنهان کرده بود بيرون آورد و آنها نامه را خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آورند. آنگاه حضرت حاطب را خواست و از او توضيح خواست او نيز علت اين عمل خود را گفت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را بخشيد.[1] .

[صفحه 77]



صفحه 77.





  1. تفسير نمونه.