آن شب خطرناك











آن شب خطرناک



گروهي از قريش و اشراف مکه از قبايل مختلف در محل تشکيل جلسات مشورتي بزرگان مکه به نام دارالندة جمع شدند تا درباره خطري که از ناحيه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنها را

[صفحه 71]

تهديد مي کرد بينديشند. در اثناء راه پير مرد خوش ظاهري به آنها برخورد کرد که در واقع همان شيطان بود از او پرسيدند: کيستي؟ گفت: پيرمردي از اهل نجد. جلسه تشکيل يافت و درباره اينکه چگونه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را به عنوان مانعي از سر راه بردارند گفتگو مي کردند يکي گفت او را از ميان خون بيرون کنيد تا از دست او راحت شويد، پيرمرد گفت اين هم درست نيست زيرا اگر اين کار را انجام دهيد به سراغ قبايل ديگر عرب مي رود و با گفتار شيرينش در آنها نفوذ مي کند، ابوجهل که تا آن وقت ساکت بود به سخن آمد و گفت به نظر من از هر قبيله اي يک جوان شجاع و شمشير زن را انتخاب کنيد تا در فرصتي مناسب به طور دسته جمعي به محمد صلي الله عليه و آله و سلم حمله کنند و او را بکشند اين طور خون او در بين همه قبايل پخش مي شود و بني هاشم نمي تواند به خونخواهي او قيام کند، پيرمرد نجدي خوشحال شد و گفت: به خداي راءي صحيح همين است نتيجتا همه ي با اين تصميم موافقت کردند.

جبرئيل فرود آمد و به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت: تا شب را در بستر خود نخوابد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شبانه به سوي غار ثور حرکت کرد و سفارش نمود علي (عليه السلام) در بستر او بخوابد تا کساني که خانه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را تحت نظر داشتند متوجه عدم حضور پيامبر نگردند. علي (عليه السلام) که در آن موقع جواني 23 ساله بود در بستر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خوابيد هنگامي که صبح شد و طبق نقشه، جوانان قبائل مختلف جهت قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خانه ريختند، علي (عليه السلام) را در بستر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ديدند، صدا زدند پس محمد صلي الله عليه و آله و سلم کجاست؟ حضرت امير (عليه السلام) فرمود: نمي دانم. لذا با اين جانفشاني حضرت علي (عليه السلام)،پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از گرداب مرگ نجات يافت.[1] .



صفحه 71.





  1. تفسير نمونه.