دعواي عبد و مولا











دعواي عبد و مولا



روزي برده اي بر ارباب و مولاي خود شوريد و او را گرفت و مدعي شد که او ارباب است و آنکه اسير شده، همانا برده اوست. هر چه اطرافيان سعي کردند با نصيحت و سوگند، حتي تهديد غلام را از اين رفتارش باز دارند نتوانستند، او همچنان در ادعاي خود محکم و راسخ بود و هر دو آنها ادعا داشتند که مولا هستند و برده نمي باشند.

اين ماجرا را براي حل اختلاف به علي (عليه السلام) رساندند علي (عليه السلام) با استفاده از علم روانشناسي اين مشکل را حل کرد.

حضرت به هر دو آنها را فرمود: تا رو به ديوار بايستند و سر به ديوار بگذارند و در آن حالت آنها را نگه داشت، آنگاه به قنبر فرمود: (با يک صحنه سازي) شمشير خود را از غلاف برکش. قنبر گفت: آماده ام يا علي! آنگاه حضرت فرمود: گردن غلام را بزن.

در اين هنگام آن کس که غلام بود بي اختيار خود را از ترس کنار کشيد و دعوا مولاي و عبد خاتمه يافت.[1] .

[صفحه 582]



صفحه 582.





  1. خصايص الائمة، شريف رضي، ص 86.