حماقت منافقي بي آبرو











حماقت منافقي بي آبرو



در دوران زندگي امام علي (عليه السلام) اشعث بن قيس[1] با مردي دعوا داشت و فرداي آن روز قرار بود او در محکمه علي (عليه السلام) حاضر شده و محاکمه گردد. اشعث شب حلوايي آماده کرده آن را براي امام برد تا از اين راه امتيازي براي محاکمه فردا به دست آورد.

امام (عليه السلام) در را گشود و نگاهي به حلوا کرد و فرمود: اصله ام زکاه ام صدقة فذلک محرم علينا اهل البيت؛ آيا بخششي، يا زکاتي و يا صدقه اي است؟ اينها همه بر ما خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حرام است.

عرض کرد: هديه است.

امام فرمود: گريه کنندگان در سوگ تو بنشينند آيا از اين راه وارد شده اي که مرا بفريبي؟ سوگند به خدا اگر هفت آسمان و زمين را به من بدهند که پوست جوي را از دهان مورچه اي به ستم در آورم نافرماني خدا را نمي کنم.[2] .

[صفحه 566]



صفحه 566.





  1. اشعث دختري بنام جعده داشت که همسر امام حسن (عليه السلام) و به امام زهر داد و پسري بنام محمد داشت که در قتل مسلم بن عقيل و سپس در کربلا دخالت داشت او و فرزندانشان از شرورترين افراد عصر خود بوده اند به حدي که معاويه نيز از شرارت اشعث مي ترسيد.
  2. نهج البلاغه، خطبه 224.