پيام رساني كه عاقبت به خير شد











پيام رساني که عاقبت به خير شد



قبل از جنگ جمل طلحه و زبير يکي از ياران خود را بنام خداش براي ابلاغ پيامشان به علي (عليه السلام) نزد آن حضرت فرستادند، آنها گفتند: اي خداش، ما تو را نزد مردي مي فرستيم که خود و خاندانش را از سالها قبل، به جادوگري و غيب گويي مي شناسيم...

مواظب باش سخن علي (عليه السلام) تو را نفريبد بلکه با او ستيز مي کني تا حق را بر او آشکار سازي... مبادا ادعاي علي (عليه السلام) و گفته هاي او، تو را تحت تاءثير خود قرار دهد و مغلوب سازد، بدان که يکي از راههاي فريب دادن علي (عليه السلام) اين است که با آوردن خوردني و نوشيدني و عسل و روغن و خلوت کردن با مردم، آنها را فريب مي دهد مبادا از غذاي او بخوري و تو بايد از همه اين امور دوري کن و به ياري خدا به سوي او برو، هنگامي که او را ديدي آيه سخره[1] را بخوان و از نيرنگ او و نيرنگ شيطان به خدا پناه ببر! وقتي به حضور او رسيدي با تمام توجه به او نگاه کن... آنگاه اين طالب را از جانب ما به او بگو:

دو برادر ديني، تو و دو پسر عموي نسبي، تو را سوگند مي دهند که قطع رحم نکني؛ آيا نمي داني که ما از روزي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد خدا رفت به خاطر تو و رهبري تو با مردم و اقوام خود مخالفت کرديم و از آنها بريديم، اکنون که تو زمام امور رهبري را به دست گرفته اي احترام ما را ضايع کردي و اميدمان را قطع کردي... اين را بدان آن کسي که (مانند عمار ياسر و...) تو را از ما و همسوئي با ما منصرف مي کند، سودش براي تو از ما کمتر است و دفاعش از تو، نسبت به دفاع ما، سست تر مي باشد.

به ما خبر رسيد که به ما بي احترامي کرده اي و ما را نفرين نموده اي، چه چيز تو را بر اين کار روا داشت با اينکه ما تو را از شجاعترين قهرمانان عرب مي دانستيم (نفرين کار

[صفحه 533]

آدم شجاع نيست) تو نفرين بر ما را کار معمولي خود قرار داده اي و مي پنداري نفرين تو، ما را شکست مي دهد.

خداش، وقتي به ما رسيد طبق دستور آنها آيه سخره را خواند، امام علي (عليه السلام) تا او را ديد خنديد و فرمود: اي برادر عبد قيس بيا نزديک، خداش گفت: جا وسيع است ولي من آمدم پيامي را به شما برسانم. امام علي (عليه السلام) فرمود: بفرمائيد چيزي بخوريد... خداش گفت: نيازي به آنچه گفتي ندارم. امام علي (عليه السلام) فرمود: مي خواهي با تو در جاي خلوت بنشينم تا اگر راز داري به من بگويي. خداش گفت: رازي ندارم هر رازي براي من آشکار است.

آنگاه امام (عليه السلام) او را قسم داد: که آيا زبير به تو سفارش نکرد که از اين اموري که من به تو پيشنهاد کردم دوري کني؟ خداش گفت: همين طور است که مي فرمايي؛ آنگاه امام علي (عليه السلام) اشاره به خواندن آيه سخره توسط او کرد و فرمود: آيا زبير به تو نگفت چنين کني، خداش د گفت: آري، امام علي (عليه السلام) فرمود: آن آيه را دوباره بخوان. خداش د آن آيه را خواند. امام علي (عليه السلام) مکرر به خداش فرمود: آن آيه را بخوان، او آيه را مي خواند، علي (عليه السلام) غلطهاي او را تصحيح مي کرد، او تا هفتاد بار آن آيه را خواند.

خداش پيش خود گفت: عجبا! چرا اميرمؤ منان دستور تکرار آيه را مي دهد؛ آنگاه امام علي (عليه السلام) به خداش فرمود: آيا احساس د نمي کني که دلت آرامش يافته است؟

خداش گفت: آري بخدا سوگند دلم آرامش يافت.

امام علي (عليه السلام) فرمود: اکنون بگو آن دو نفر، چه پيامي را توسط تو،

براي من فرستاده اند؟ خداش پيام آنها را به امام علي (عليه السلام) رساند.

آنگاه امام پاسخ تمام مطالب آنها را داد و به خداش فرمود: پيام مرا به آنها برسان. (خلاصه پاسخ امام چنين است). به آنها بگو: گفتار خود شما، براي استدلال بر محکوميت شما کفايت مي کند، خداوند گروه ستمگران را هدايت نمي کند. شما مي پنداريد برادر ديني و پسر عموي نسبي من هستيد، البته در مورد خويشاوندي نسبي آن را انکار نمي کنم ولي با آمدن اسلام پيوند جاهليت قطع شد، اما در مورد برادر

[صفحه 534]

ديني بودن شما؛ راست نمي گوييد؛ شما با کارهاي خود با قرآن خدا مخالفت نموديد و شيوه برادر ديني را از بين برديد و از تحت فرمان من خارج شديد... در مورد مخالفت شما با مردم به خاطر من، از هنگام رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شما از روي حق با آنها مخالفت نموديد (و با من بيعت کرديد) ولي بعدا با مخالفت با من، آن حق را دگرگون کرده و باطل نموديد و اگر از روي باطل با مردم مخالفت کرديد پس گناه آن باطل و گناه جديد مخالفت با من برگردن خود شما است، به علاوه، انگيزه مخالفت شما با مردم (براي من نبود، بلکه) به خاطر طمع به دنيا بود.

در مورد اينکه مي گوئيد: اميد شما را قطع کردم و چنين معتقديد؛ خدا را شکر که عيب ديني بر من نگرفتند (زيرا قطع کردن اميد آلودگان و معصيت کاران، جرم ديني نيست) و اما انگيزه دوري من از شما، آن چيزي است که موجب سرپيچي شما از حق و بيعت شکني شما شد و افسار بيعت را مانند چارپايي که افسارش را پاره مي کند پاره کرديد و از گردنتان بيرون آورديد...

اما اينکه مرا از شجاعترين قهرمانان عرب خوانديد و از اين رو نفرين مرا مناسب شجاعت من ندانستيد، بدانيد که در هر مقامي و مرحله اي کاري مناسب است، شجاعت من در آنجاست که سخت در تنگناي دشمن قرار گيرم و خداوند دل توانمند به من بدهيد و به دفاع برخيزم اما شما در مورد نفرين من نبايد بي تابي کنيد، چرا که نفرين کسي که به پندار شما، جادوگر و از خاندان جادوگر است ترسي ندارد.

آنگاه علي (عليه السلام) آنها را چنين نفرين کرد:

خدايا! اگر طلحه و زبير بر من ستم کرده اند و نسبت ناروا (جادوگري و دست داشتن در قتل عثمان و...) را به من دادند و آنچه را که از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شاءن من ديدند و شنيدند، ولي کتمان نمودند و با تو و پيامبرت مخالفت کردند؛ پس زبير را با بدترين وضعي بکش و خونش را در گمراهيش بريز و طلحه را خوار گردان و در آخرت آنها را با سخت ترين مجازات کيفر فرما.

خداش گفت: آمين، خدايا! مستجاب کن؛ خداش تصميم گرفت که از آن دو نفر

[صفحه 535]

(طلحه و زبير) بيزاري جويد.

اما امام علي (عليه السلام) فرمود: اي خداش نزد آن دو نفر برو و گفتار مرا به آنها ابلاغ کن. خداش گفت: نه به خدا نمي روم مگر اينکه از خدا بخواهي و دعا کني که مرا بي درنگ به سوي تو بازگرداند و مرا در مسير خشنودي خودش در مورد تو موفق کند.

امام علي (عليه السلام) براي خداش همين دعا را کرد، خداش نزد طلحه و زبير رفت و پيام امام علي (عليه السلام) را به آنها ابلاغ کرد سپس با شتاب به حضور علي (عليه السلام) بازگشت و در جنگ جمل جزء ياران امام شد و در رکاب آن حضرت به شهادت رسيد.[2] .



صفحه 533، 534، 535.





  1. آيه 54 سوره اعراف.
  2. اصول کافي ج 1.