علي و رنج ها و مصائبش











علي و رنج ها و مصائبش



يک نفر يهودي از امتحانات و آزمايشات الهي که علي (عليه السلام) از آنها سرافراز بيرون آمده بود سؤ ال کرد. حضرت تمامي امتحانات الهي خود را بر شمرد و دقيقا به بيان مسائل اجتماعي آن زمان مي پردازد و دقيقا در لابلاي گفتار امام؛ مظلوميت آن حضرت نمودار است که در اينجا به يکي از آنها اشاره مي شود:

[صفحه 520]

علي (عليه السلام) فرمود: اي برادر يهودي کسي که پس از ابوبکر زمامدار حکومت شد در ورود و خروج همه کارها با من مشورت مي کرد و طبق دستور من کارها را انجام مي داد و در کارها سخت از من نظر مي خواست و طبق نظر من رفتار مي کرد؛ نه من کسي را سراغ دارم و نه اصحابم؛ که به جز من در کارها با او مشورت کرده باشد... چون مرگ ناگهاني او فرا رسيد و بدون بيماري قلبي که بتواند تصميمي در حال صحت بگيرد؛ از دنيا رفت...

نتيجه کار دومي اين شد، پرونده زندگانيش موقعي بسته شد که عده اي را کانديد و نامزد خلافت کرد که من ششمين آنها بودم و مرا با هيچ کدام آنها برابر ندانست و همه حالات مرا از وارثت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و خويشاوندي و نسب و دامادي بدست فراموشي سپرد...

خلافت را در ميان ما به شوري واگذار نمود و فرزند خود را بر همه ما حاکم کرد و دستور داد که اگر طبق دستور او عمل نکرديم و مجلس د شوري تشکيل نداديم گردن هر شش نفر ما را بزند. اي برادر يهودي! مي داني که براي همين پيش آمد ناگوار چه اندازه صبر و تحمل لازم است؟ آنان در آن چند روزي که بودند هر کدام به نفع خويش شروع به فعاليت و سخنراني نمودند ولي من دست روي دست گذاشتم و ساکت بودم... (در آن شورا) يکي از خود راءي ها و سرسخت هاي آن هياءت شش د نفري، تند کردي و کار را از دست من گرفت و به طمع شرکت در بهره برداري از خلافت، حکومت را بدست عثمان سپرد، و عثمان کسي بود که نه با او و نه با هيچ يک از حاضرين در شورا از نظر اخلاقي مساوي نبود چه رسد به کمتر از آنان... سپس طولي نکشيد که همان سرسختي ها که در انتخاب عثمان مؤ ثر بودند، او را کافر شمردند و از او بيزاري جستند. عثمان به نزد دوستان صميمي خود رفت و به ديگر اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مراجعه کرد و در خواست استعفا از بيعت خود را نمود و از آشوبي که به پا کرده بود اظهار پشيماني مي نمود اي برادر يهودي! اين پيش آمد از پيش آمد قبلي سخت تر و دلخراش تر بود... از اين جريان آنچنان ناراحت شدم که قابل توصيف نيست و اندازه اي ندارد ولي چاره اي جز صبر نداشتم که بگذارم و بگذارم... به خدا قسم اي برادر يهودي مرا از شورش عليه عثمان همان چيزي جلوگيري کرد که از قيام عليه حکومت قبلي جلوگيري کرده بود...

[صفحه 521]

اي برادر يهودي! هيچ تغييري در تصميم خود راه نداده ام و به اين جهت در برابر عثمان ساکت ماندم و آنچه مرا وا داشت که از اقدام عليه او دست نگهدارم اين بود که من در نتيجه آزمايشي که از او کرده بودم مي دانستم اخلاقي که او دارد او را رها نخواهد کرد تا مردم را به کشتن و خلعش د بکشاند...[1] .



صفحه 520، 521.





  1. خصال صدوق، ص 435.