مطيع فرمان پدر











مطيع فرمان پدر



درگيري جنگ صفين بين سپاه معاويه و سپاه علي (عليه السلام) همچنان روز بروز شديدتر ادامه داشت روزي امام علي (عليه السلام) فرزند علي (عليه السلام) فرزندش محمد حنفيه را طلبيد و فرمود: فرزندم امروز بر سپاه معاويه حمله کن، محمد چون شير به سمت راست سپاه معاويه حمله کرد و

[صفحه 509]

صف هاي فشرده دشمن را درهم شکست بسياري از آنها را کشت و مجروح ساخت. سپس به حضور پدر بازگشت در حالي که مجروح شده بود به پدر عرض کرد: (يا اميرالمؤ منين (عليه السلام) العطش اي اميرالمؤ منين سخت تشنه ام.) امام علي (عليه السلام) ظرف آبي به او داد او آب را آشاميد و علي (عليه السلام) بقيه آب را که در ته ظرف باقي مانده بود به روي زره محمد ريخت و فرمود: پسرم اين بار به جانب چپ حمله کن. محمد به جانب چپ سپاه دشمن حمله کرد و ضربات سختي بر پيکر آنها وارد ساخت و برگشت محمد که سخت تشنه شده بود نزد پدر فرياد زد: (الماء الماء آب آب) اميرمؤ منان (عليه السلام) ظرف آبي به او داد محمد آن را آشاميد. علي (عليه السلام) بار ديگر ته مانده آب را بر روي زره محمد ريخت.

ابن عباس مي گويد: سوگند به خدا ديدم بر اثر جراحات بسياري که بر پيکر محمد وارد شده بود خون از ميان حلقه هاي زره او مي جوشيد اميرمؤ منان (عليه السلام) ساعتي به او مهلت داد. سپس فرمود فرزندم اين بار بر قلب لشکر دشمن حمله کن. محمد همچون آتشي که در نيزار بيفتد بر قلب دشمن زد و از هر سو سپاه دشمن را مي کوبيد دست ها و سرهاي فراواني از دشمن جدا شد. آنگاه عنان اسبش را به سوي پدر همسو کرد و نزد پدر آمد. آنقدر زخم بر بدنش رسيده بود که بر اثر سوزش زخمها اشک از چشمانش سرازير بود. علي (عليه السلام) از جاي برخاست و بين دو شم محمد را بوسيد و فرمود: پدرت فدايت شود امروز مرا شاد کردي و آنچه حق جهاد بود بجا آوردي اکنون بگو بدانم چرا گريه مي کني؟ محمد از سوزش و درد بسيار شديد و طاقت فرساي زخم ها سخن به ميان آورد و در آن حال گفت: من چند بار به کام مگر رفتم دو برادرم حسن و حسين عليهم السلام به ميدان نيامدند؟ اميرمؤ منان (عليه السلام) دوباره بين چشمان محمد را بوسيد و فرمود: پسرم تو پسر من هستي ولي آنها پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم آيا آنها را از کشته شدن حفظ نکنم؟ در اين هنگام محمد به راز موضوع پي برد و با کمال تواضع به پدر عرض کرد: اي پدر بزرگوارم خداوند مرا فداي شما و فداي دو برادرم گرداند و آنها را از هر گونه گزندي حفظ کند.[1] .

[صفحه 510]



صفحه 509، 510.





  1. پيکار صفين، نصربن مزاحم.