اندكي بود از بسيار!











اندکي بود از بسيار!



حضرت علي (عليه السلام) به حارث فرمود: اي حارث بشارت مي دهم ترا که مرا در هنگام مرگ و در هنگام عبور از پل جهنم و در کنار حوض د کوثر در وقت مقاسمه بشناسي... سپس علي (عليه السلام) دست حارث را در دست خود گرفت و گفت: اي حارث، روزي من از آزار و حسادت قريش و منافقان اين امت بر من، خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شکايت کردم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست مرا گرفت و در دست خود قرار داد همين طوري که من دست تو را در دست خود گذارده ام آنگاه فرمود: چون قيامت بر پا گردد من دست به دامان عصمت پروردگار خواهم زد و تو اي علي (عليه السلام) دست به دامان من مي زني و ذريه و اولاد تو دست به دامان تو مي زنند و شيعيان شما دست به دامان شما مي زنند بگو ببينم در آن حال؛ خدا

[صفحه 498]

با پيغمبر چه معامله اي خواهد کرد؟ و پيغمبرش با وصي خود چه معامله خواهد کرد؟ اي حارث اين را که گفتم بگير؛ و به دل خود بسپار، اندکي بود از بسيار؛ آن وقت حضرت سه مرتبه فرمود: تو يگانه و متحد هستي با هر کسي که او را دوست داري (هر که را دوست داشته باشي با آن محشور مي گردي) و براي توست تمامي اعمالي که اکتساب کردي، چون حارث اين سخنان را شنيد از جاي خود برخاست و حرکت کرد و چنان مست و مدهوش کلام حضرت بود که ردايش به روي زمين کشيده مي شد و مي رفت و با خود مي گفت: پس از استماع اين کلمات من ديگر باک ندارم که مرگ به سوي من آيد يا من به سوي مرگ بروم.[1] .



صفحه 498.





  1. معادشناسي، ج 2.