جمجمه اي حرف زد
من نسبت به زيردستان مهربان بودم ولي در آيين مجوس بسر مي بردم.. اينک از بهشت محروم هستم و گرفتار دوزخ مي باشم اما به خاطر اينکه با رعيت مدارا مي کردم از آتش دوزخ در امان هستم، و احسر تا اگر من ايمان مي آوردم، با تو بودم اي سرور خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم و اي اميرمؤ منان (عليه السلام). سخنان او بقدري جانسوز بود که همه حاضران صدا را به گريه بلند کردند.[2] .
علي (عليه السلام) براي سرکوبي سپاه معاويه سپاه مجهزي آماده ساخت اين سپاه در نخيله که لشکرگاه سپاه علي (عليه السلام) بود در آماده باش د بسر مي برد امام علي (عليه السلام) از کوفه بيرون آمد و رهسپار قرارگاه نخيله شد و براي آنان سخنراني نمود، آنگاه سپاه مجهز علي (عليه السلام) به فرماندهي خود آن حضرت به سوي صفين حرکت کردند در مسير راه به مداين[1] رسيدند در اين هنگام، آنان ويرانه هاي کاخها و تالارها را مشاهده کردند علي (عليه السلام) جمجمه پوسيده اي را در خرابه اي ديد به يکي از اصحاب خود فرمود: آن را بر دارد و به همراه من بيا، علي (عليه السلام) به ايوان معروف کاخ مداين آمد و در آن نشست و طشت آبي طلبيد و به آورنده جمجمه فرمود: آن را در ميان طشت بگذارد. او اين کار را کرد، علي (عليه السلام) خطاب به جمجمه فرمود: اي جمجمه تو را سوگند مي دهم بگو من کيستم و تو کيستي؟ جمجمه با زبان رسا گفت: تو اميرمؤ منان (عليه السلام) و سيد اوصيا و پيشواي پرهيزکاران هستي ولي من بنده خدا و فرزند کنيز خدا کسري انوشيروان هستم. علي (عليه السلام) به او فرمود: حالت چطور است؟ او گفتاري گفت که خلاصه آن اين است: