كسي كه فرمانش را نمي برند آخر چه كند؟!











کسي که فرمانش را نمي برند آخر چه کند؟!



وقتي به حضرت علي (عليه السلام) خبر رسيد که ارتش معاويه بر شهر مرزي انبار حمله کرده اند و فرماندار آنجا را بنام حسان بن حسان به شهادت رسانده اند و آنچه در شهر بوده به يغما برده اند وي خشمگين از کوفه بيرون آمد و آنچنان آشفته و ناراحت بود که به خود توجه نداشت به گونه اي که لباسش به زمين کشيده مي شد و مروان نيز در پي آن بزرگوار روان شدند. حضرت شتابان مي رفت تا به محل نخيله که ميدان بسيح و محل سان لشکر کوفه بود رسيد در آنجا بر مکان مرتفعي از زمين ايستاد و اين سخنراني پرسوز و گداز را ايراد نمود.

ابتدا با ستايش پروردگار و درود بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم لب گشود و آنگاه فرمود... من در شب و روز در آشکار و نهان بارها نغمه فداکاري را در گوشهاي سنگين شما نواختم و شما را به نبرد بي امام با آنان فرا خواندم... هم اکنون بار ديگر آن را تکرار مي کنم شايد با اين دم گرم من خون نيم مرده و سرد و لخته شده در شريانهايتان به جريان افتد... وه که چه سست عنصر بوديد و در پاسخ دعوت من به بهانه هاي شرم آور، بار وظيفه خود را بر دوش يکديگر نهاديد و به اميد هم نشستيد و هر کدام انتظار پيشگام شدن ديگري را کشيديد... اين مرد غامد (سفيان بن عوف از قبيله بني عامر در يمن فرمانده لشگر معاويه) است که با سپاهيان خود به شهر انبار (شهري در کنار شرقي فرات مقابل هيت که در جانب غربي فرات است) حمله کرده است... قسم به آفريدگاري که جانم به اراده و اختيار اوست گزارش تکان دهنده اي به من رسيده که يکي از سپاهيان ايشان بر دو تن از زنان که يکي مسلمان و ديگري زن غير مسلماني که پناهنده به مسلمين بوده حمله ور شده و زيورهاي زنانه آنان را با کمال قساوت به تاراج برده و آن دو زن براي نجات خود هر چه سوز دل را با قطرات اشک آميختند کسي به فريادشان نرسيده، آنگاه آنها با غنائم فراوان برگشتند در حالي که کوچکترين زخمي بر نداشته اند. آه که اگر مرد مسلماني از شنيدن اين ماجراي دلسوز از فرط خجلت در دم بميرد و سر به خاک تيره فرو برد به نظر من نه تنها بر او سرزنش نيست بلکه چنين مرگي را سزاوار است... وقتي که در

[صفحه 487]

زمستان با آنها بجنگيد با لحني که نماينده سستي شما بود گفتيد: اينک بوران سرما است، هنگامي که در تابستان گفتم؛ به نبرد با ايشان برخيزيد؛ پاسخ داديد: گرماي تابستان بيداد مي کند به ما مهلت بده تا فشار گرما کمتر شود... سپس با لحني پرخاشگرانه فرمود: اي مرد نماياني که اثري از مردانگي در شما (فکر و روحتان) نيست با شما هستم شمائي که همچون پرده نشينان و عروسان تازه به حجله رفته که براي هر چيزي منتظر کمک هستند، به خدا قسم با سرپيچي و نافرمانيهايتان فکر و نقشه ام را تباه ساختيد.

کسي که فرمانش را نمي برند چه مي تواند بکند، سه بار اين جمله را تکرار کرد، در اين هنگام مردي به همراه برادرش برخاست و عرض کرد: يا علي عليه السلام من و اين برادرم چنانچه که خداوند از قول موسي بازگو نموده رب اني لا املک الا نفسي و اخي؛ پروردگارا هر آينه من مالک نيستم مگر نفس خود و برادرم را[1] .

به خدا قسم هر چه فرمان دهي اجرا خواهيم کرد اگر چه مجبور باشيم از ميان شعله هاي سوزان آتش چوب درخت غضا و بر روي خارهاي جانگزاي قتاد (درخت پر تيغي است) بگذريم؛ حضرت براي آنها دعاي خير کرد و آنگاه فرمود: به کجا خواهيد رسيد از آنچه من خواسته ام و آنگاه از جايگاه خود پايين آمد.[2] .



صفحه 487.





  1. مائده / 25.
  2. معاني الاخبار، ج 2، ص 237.