فاصله حق و باطل چقدر است...
1- ميان حق و باطل چقدر فاصله است؟ 2- ميان آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ 3- ميان مشرق و مغرب چقدر فاصله است؟ اين لکه بي نوري که در ماه است چيست؟ [صفحه 467] 4- قوس و قزح چيست؟ 5- کهکشان چيست؟ 6- نخستين آبي که بر روي زمين جاري شد کدام است؟ 7- نخستين چيزي که روي زمين به جنبش در آمد چيست؟ 8- آن چشمه که ارواح مؤ منان و مشرکان بدان ماءوي دارند کدام است؟ 9- مؤ نث چيست؟ 10- آن ده چيزي که هر کدام از ديگري سخت تر است چيست؟ امام حسن (عليه السلام) در پاسخ وي فرمود: اي برادر شامي، ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است آنچه به چشم خود ديدي حق است و با گوش خود بيهوده و باطل بسيار مي شنوي و اما ميان آسمان و زمين به اندازه دعا و آه ستمديده و مد بصر فاصله است... ميان مشرق و مغرب يک روز حرکت خورشيد است، خورشيد را هنگام طلوع و غروب ببين در مي يابي، و اما اين کهکشان همان شکافهاي آسمان است که محل نزول آب سيل آساي طوفان نوح بوده اند و اما قوس و قزح آنکه نبايد قزح بگويي زيرا قزح شيطانست ولي آ ن قوس الله است و امان از غرق شدن است و اما لکه سياه روي ماه بدرستي که نور ماه مانند نور آفتاب بوده ولي خداوند آنرا محو و تاريک کرده چنانچه در قرآنش[1] فرمود: آيت شب را محو کرديم و آيت روز را روشن ساختيم و اما نخستين چيزي که روي زمين روان شد وادي دلس بود (يعني وادي ظلمت) و اول چيزي که روي زمين جنبيد درخت خرما بود. و اما چشمه اي که ارواح مؤ منان در آن جمع هستند چشمه اي است بنام سلمي و اما آن چشمه ايکه ارواح کفار در آن جمع اند چشمه ايست بنام برهوت و اما مونث آن آدمي است که معلوم نيست زن است، يا مرد، لذا بايد تا هنگام بلوغ او، در انتظار ماند اگر زن است پستان برآورد و اگر مرد باشد ريش در آورد....اما آن ده چيزيکه از يکديگر [صفحه 468] سخت ترند، آن است که خداوند سنگ را سخت تر آفريد و سخت تر از سنگ آهن است، و سخت تر از آهن آتش است، و سخت تر از آتش آب است، و سخت تر از آب ابر است، و سخت تر از ابر باد است و سخت تر از باد ملک است و سخت تر از ملک، ملک الموت است، و سخت تر از او مرگ است و سخت تر از او فرمان خداوند است[2] .
معاويه مرد ناشناسي را خدمت حضرت علي (عليه السلام) فرستاد تا سوالاتي که پادشاه روم از او پرسيده بود و از آن حضرت سؤ ال کند، آن مرد چون به کوفه آمد با حضرت صحبت کرد و حضرت فهميد که او فرستاده معاويه است. آنگاه فرمود: خدازاده هند جگرخوار را بکشد که چه اندازه خود و همراهانش گمراهند خدا او را بکشد... بعد فرمود: حسن و حسين عليهم السلام و محمد را نزد من بياوريد آنها آمدند آنگاه حضرت به مرد شامي گفت: اي برادر شامي اين دو فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستند و اين فرزند من است از هر کدام مي خواهي مسائل خود را بپرس. آن شامي گفت: از اين (يعني حسن (عليه السلام)) سؤ ال مي کنم و سؤ ال کرد:
صفحه 467، 468.