تحمل عدالت!!!











تحمل عدالت!!!



نجاشي، شاعر نامي عراق و از اهل يمن و از مردان سرشناس کوفه است که در جنگ صفين از ياران علي (عليه السلام) بود وي در روز اول ماه مبارک رمضان به تحريک دوستش ابوسمال اسدي به خوردن کباب و نوشيدن شراب سرگرم شدند. به طوري که در حال مستي عربده کشيدند و سر و صداي آنها همسايگان را سخت ناراحت کرد تا اينکه يکي از

[صفحه 455]

شيعيان به اميرالمؤ منين (عليه السلام) شکايت کرد و به امر آن حضرت آنها را حضار کردند. ابوسمال گريخت و در ميان خانه هاي قبيله اسدي پنهان گشت ولي نجاشي دستگير شد و شبانگاه به دستور آن حضرت زنداني گرديد و فردا صبح در برابر مسلمانان و پس از اثبات جرم برهنه اش کردند و هشتاد تازيانه بر بدنش نواختند. سپس بيست تازيانه ديگر به خاطر اينکه حرمت ماه رمضان را شکسته بود بر آن افزودند. نجاشي گفت: هشتاد تازيانه براي ميگساري بود بيست ضربه ديگر براي چه؟ علي (عليه السلام) فرمود: به خاطر اينکه اين عمل زشت را در ماه مبارک رمضان رمضان مرتکب شدي و احترام ماه خدا را نگاه نداشتي. فاميل و قبيله نجاشي که همه يمني و از دوستان علي (عليه السلام) بودند از اين پيش آمد سخت ناراحت گشته و در پيروي و تبعيت از آن حضرت دچار سستي و ترديد شدند. يکي از آنها به نام طارق بن عبدالله به آن حضرت عرض کرد ما مردم يمن از دوستان و مخلصان با سابقه شما هستيم و انتظار نداشتيم ما را با آنها که با شما دشمني مي کنند به يک چشم نگاه کني و امروز سابقه دوستي ما را ناديده بگيري و در ملاء عام بين دوست و دشمن نجاشي، اين مرد نامي ما را شلاق بزني تا نزد دوست و دشمن خوار شويم؟

اميرالمؤ منين (عليه السلام) فرمود: اجراي عدالت و دستور الهي براي گناهکاران سنگين است. مگر من چه کردم؟ آيا جز اين است که نجاشي بر معصيت خدا جراءت کرده و من به دستور خداوند درباره او حد جاري کردم؟ طارق بن عبدالله از نزد علي (عليه السلام) بيرون رفت و در راه مالک اشتر را ديد مالک که بر خورد طارق را با علي (عليه السلام) شنيده بود با ناراحتي گفت: اي طارق تو با علي (عليه السلام) چنين سخن گفتي؟ (او عزت صدورنا و شتت امورنا) طارق گفت: آري. مالک در جواب او گفت: اما به خدا قسم آنچنان نيست که تو گفتي (دلهاي ما اندوهناک و امور ما پراکنده گشت) بلکه سينه هاي ما گشاده و گوشهاي ما به فرمان علي (عليه السلام) است و امور ما هم جامع و هيچ تفرقه وجود ندارد. طارق ناراحت شد و رفت.

ابن ابي الحديد مي گويد: نجاشي به اتفاق طارق به خاطر اجراي حق و عدالت علي (عليه السلام) از کوفه شبانه فرار نمودند و در شام به معاويه پيوستند و چون به شام رسيدند، معاويه نگاهي به طارق کرد و با کلمات توهين آميزي به علي (عليه السلام) ناسزا گفت، و در ميان

[صفحه 456]

جمعي از يارانش و مردم شام به علي (عليه السلام) دشنام داد. طارق تحمل نکرد و بپاخاست و در حالي که به شمشير خود تکيه داده بود گفت: ما در خدمت رهبر و امام پرهيزکار و عادلي بوديم...اي معاويه فخر مکن و شاد مباش که ما به سوي تو آمديم و علي (عليه السلام) را رها کرديم (بلکه ما تحمل عدالت او را نتوانستيم بکنيم).[1] .



صفحه 455، 456.





  1. گناهان کبيره، ج 1 ص 243 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4 ص 88.