صداي شيطان











صداي شيطان



روزي حسن بصري خدمت اميرالمؤ منين (عليه السلام) که کنار شط فرات بود ظرفي را پر از آب نموده و قدري از آن را آشاميد و بقيه آن را روي زمين ريخت. عي (عليه السلام) فرمود: در اين کار اسراف نمودي زيرا آب را، بر زمين ريختي و بر روي آب نريختي، حسن بصري از

[صفحه 450]

روي اعتراض گفت: شما خون مسلمين را بر زمين مي ريزي اسراف نمي کني، من به اين مقدار آب اسراف نموديم؟حضرت فرمود: اگر من در ريختن خون مسلمين اسراف مي کردم چرا به آنها کمک نکردي و جزء شورشيان با من جنگ نمودي؟ حسن گفت: من آماده جنگ شده بودم لباس و سلاح هم پوشيديم تا با شاميان همراه شوم همين که از منزل بيرون آمدم هاتفي از آسمان صدا زد! قالت و مقتول در جهنم هستند لذا از تصميم خود منصرف شدم. حضرت فرمود: راست گفتي او برادرت شيطان بود.



صفحه 450.